چشمانداز خوانندگان
انفعال پيامد عدم تحليل صحيح از شرايط
خلأ تحليل درست از وقايع سالهاي 58 تا 67 و بهخصوص 60 تا 63 عملاً باعث تفرقه ميان جريانهاي سياسي از يكسو و ناآگاهي نسل جوان و حتي بخش وسيعي از نسل قبل به رويدادهاي مهم ازسوي ديگر, باعث انفعال و عدمارائة تحليل مشخص از شرايط مشخص و جايگيريهاي تشكيلاتي و اجتماعي نيروهاي جوان گرديده است. امروز كه بعضي از وقايع تداعيكنندة همان سالهاست و تكرار همراهيهاي دروغين, به آينده سپردن مسائل و وانهادن موضوعات جنبش, ميتواند نتايج فوقالعاده بد و منفي را بهوجود آورده و عملاً همان شود كه شد (پرشدن زندانها, اعدام, مهاجرت و دربهدري نسلي ديگر). من قريب 5 سال ـ آن هم در سالهاي سخت و پراضطراب ـ در زندان بودم كه خود داراي خاطرات و مسائل عديدهاي ميباشد و قصد پرداختن به آن را ندارم, ولي با توجه به مصاحبة نشرية شما با آقاي علويتبار و نامبردن از آقاي سعادتي مطلبي به ذهنم رسيد كه ناگزير مطرح مينمايم. بنده افتخار ملاقات با ايشان را در زندان داشتهام. وي فرد بسيار محجوب و بامحبتي بوده و انسان را تحتتأثير قرار ميداد. اما در مورد جاسوسبودن, نخست آنكه ايشان هيچگونه اطلاعات و مدارك يا اسنادي را بهطرف مقابل نداده و فقط قرار بوده كه اسنادي را كه درجهت شناخت بيشتر اوضاع و شخصيتها بوده تحويل بگيرد (بدون اطلاع از هويت و مليت فرد مورد نظر).
دوم آنكه ايشان فكر ميكرد كه دستگيري توطئهاي از پيش طراحيشده توسط افرادي در سازمان و افرادي در بخش راست حاكميتِ آن مقطع بوده و در مورد پرونده, دادرسي درست صورت نگرفته و حكم اعدام ايشان نه براساس جرم كه براساس مصلحت جناحهاي دروني و بيروني صادر شده است. يقيناً اگر ايشان زنده مانده بود با كمك عناصر ديگر همانند قاسم قائيني و صبوري حسيني و بخش وسيع نيروهاي هوادار ميتوانست مجاهدين را به راه اصولي هدايت كند؛ با توجه به نظرات جالب وي درخصوص انشعاب سال 1354.... بههرحال گفتني زياد است و شما ميتوانيد ضمن تكيه بر شعار وفاقملي نقش نيروهايي را كه در آن مقطع در بهوجودآوردن شرايط خفقان مؤثر و بسزا بوده را افشا نموده و نسبت به يك "انتقاد جدي از خود" فضا را مناسب نماييد.
همچنين در مورد بهكاربردن واژة چپ نيز فكر ميكنم اين واژه به نيروهايي اطلاق ميگردد كه قائل به هژموني طبقة كارگر و خواهان سوسياليزم علمي هستند و بهخاطر دارم كه از نيروهاي مذهبي روشنفكر بهعنوان راديكال نام برده ميشد.
پ ـ ش
دربارة خرداد 60, منصفانه صحبت كنيد
وقتيكه شماره فروردين و ارديبهشت ماه را مطالعه كردم, مصاحبة آقاي علويتبار را خواندم... آقاي علويتبار چهطور ميتواند از يك واقعة تاريخي كه منجر به كشتهشدن هزاران نفر شد اينطور سخن گويد. به استناد فيلمي كه در آن آقاي ميرسليم معاون وزارت كشور آن زمان صحبت ميكند, عامل اصلي درگيري بين مجاهدين و حزبالله را, حزبالله ميداند و ميگويد مجاهدين مجوز ميتينگ را در امجديه از وزارت كشور گرفتهاند, ولي حزبالله بدون دليل به اين ميتينگ, حملة مسلحانه كردهاند. شما چهطور از يك رويداد بزرگ صحبت ميكنيد و با بيعدالتي شروع حمله مسلحانه را به گردن مجاهدين مياندازيد, در صورتيكه آقاي ميرسليم كه بعدها هم پستهاي بسيار بزرگي داشتهاند, حزبالله را عامل حمله ميداند. شما بهتر از من ميدانيد كه چهطور روزنامة مجاهد كه تنها جا, براي سخن گفتن مجاهدين بود, توقيف شد. شما ميدانيد چهطور بهوسيلة افرادي همچون ماشاءالله قصاب و... چهطور بدون دليل به وحشيانهترين شكل ممكن به دختران مجاهدين حمله ميشود. شما اگر ريشة خشونت را خود نميدانيد, بهتر است يكبار هم شده فيلم نيمةپنهان را ببينيد. فيلمي كه در جمهورياسلامي توليد شده و مجوز پخش هم گرفته و اكران شده است. شايد بتوانيد منصفانه دربارة خرداد 60 صحبت كنيد.
پارسا بزرگزاده
نوع نگرش به "توحيد" اصليترين نياز جامعة ماست
حدود دوسال است روي موضوعي كار ميكنم كه مربوط ميشود به سه متفكّر برجستة اسلامي (بازرگان, شريعتي و سروش). البته در كتابهاي پژوهشگران ديگر, نظرات هريك از آنها از ابعاد سياسي, اجتماعي و يا فرهنگي مورد پژوهش قرار گرفته شده, ولي آنچه در شرايط كنوني به نظر اينجانب با توجه به فقدان معنويت, مهمتر از سياست به نظر ميرسد و موتور محرك و انگيزة شخصي هريك از اين سه متفكّر را تشكيل ميداد و در ذيل آن ديدگاه بود كه شاكلة سياسي و اجتماعي و فردي آنها فهميده ميشد, نوع بينش و نگرش آنها نسبت به "توحيد" يا "خداوند" بود و اينكه آنها خدا را در افق ذهن خويش (فردي و اجتماعي) چگونه ميديدند. همانگونه كه بهتر از من ميدانيد, مهندس بازرگان و احساس او نسبت به خداوند ونوع نسبتي كه بين خود و خدا و مخاطبينش برقرار ميكرد, بهقدري قوي و پرجاذبه بود كه تمام ساختمان ذهن را به تصرّف خود درميآورد, و لذا سياست, تاريخ و جامعه را از آن منظر تحليل ميكرد, بالاخص در آخر عمر پربارش به خلوص و زلالي حيرتآوري رسيده بود. دكترشريعتي هم همانگونه كه مطلع هستيد در عرفان چون سرو بلند قامتي بود كه اگر جنبههاي سياسي و اجتماعي او نبود, بهتنهايي عارفي واصل بود و لذا نظرات برجستة توحيدي او قابل تأمل ميباشد, و بالاخره انديشههاي موحّدانة دكترسروش كه در مقطعي حساستر از دو متفكّر پيشين, با طرحي متناسب زمان به قلم كشيده شد.
آنچه كه قابل توجّه و جالب ميباشد, مقايسة ديدگاههاي توحيدي آنها با توجه به شرايط اجتماعي هر يك و طرح تفاوتها و قوّتها با يكديگر است كه نشان از تلاش مستمر و پويا و نوجويانة هريك دارد كه چگونه توانستند با اجتهاد متناسب با نسل خود پاسخگوي زمان باشند و پس از عبور از نسل و زمان خودشان بخشهاي قابل قوّت كارشان را در تاريخ براي آيندگان حفظ كردند.
در اين مورد خوشحال خواهم شد كه از راهنمايي شما بهرهمند گردم و نظرتان را نسبت به اين طرحي كه در حال نوشتن هستم بدانم.
بهمن. ع. ساري
يكي از خوانندگان نشريه انتقاد داشتند كه چرا در موارد زير بحثي در نشريه نداشتيم:
1ـ انتخابات شوراها
2 ـ سقوط صدام
در پاسخ به اين خوانندة محترم بايد بگوييم:
در مورد مسائل عراق مدير مسئول نشريه يك مصاحبة دوازدهصفحهاي با نشرية نامه شمارة 22 داشتهاند كه ضرورت نديديم در چشمانداز ايران تكرار شود. علاوه بر آن ترجمههاي زيادي هم از مطبوعات خارجي در اين زمينه داشتهايم.
در مورد شوراها انتقاد شما وارد است؛ انشاءالله جبران خواهد شد, ولي زمينههاي آن را در دو يادداشت تحت عنوان "اصلاحات, راهكارها و بنبستها" و همچنين مقالة "نص, شورا و عنصر زمان" آوردهايم.
فقر, نتيجة بيعدالتي و سياست نادرست مسئولان است
خداوند واجبالوجود همة شما را مورد ملاطفت و محبّت خودش قرار دهد. سلام ويژه بر روح طيّب و خضر شهيد ]عبدالله[ ميثمي كه هيچگاه خطابهها و الفاظ و مواعظ او را به فراموشي نميسپاريم. هنوز سپاهيان, بسيجيها, معلمان و متكلمان شهر ياسوج از خصايص او گفتوگو ميكنند. او وظيفهاش را انجام داد و اما ما متابعتكنندگان ميبايستي در حدّ توان و معلومات راه آن بزرگواران را ادامه و استمرار دهيم. ايشان مصداق آية شريفة "ولتكن منكم امه يدعون اليالخير" بود... جامعة ما نياز به مطالعه و علمآموزي دارد. علوم اسلامي, واقعيتها و حقايق بايد نوشته شود و بهترينش انتخاب شوند. جامعه نياز مبرم به تفاهم و تعامل و تبادل انديشهها دارد. در جامعة امروزي به اقتصاد و امورات معيشتي مردم كمتر توجه ميشود. فقر, بيماري, استضعاف و... بهصورت انبوه يافت ميشود. استان ما از لحاظ امكانات و تسهيلات در قعر فقر و قهقراست, فقري كه نتيجة بيعدالتي و سياست ناصحيح مسئولان است. اميد است كه روزي حقوق افراد, جامعه و شهروندان بهطور مساوي تقسيم شود ـ گرچه الحمدالله كارهايي هم شده ـ جامعه تشنة حقايق و واقعيتهاست.
علي اميني ـ ياسوج
خاطرهاي از بزرگداشت سيتير در زندان سلطنت
شبي در حضور عدّهاي از بزرگمردان دوستدار مصدق در قزلقلعه بوديم, به بنده تكليف شد با لهجة محلي شعري بخوانم. اين شعر را كه به لهجة محلي در سيتير 1331 خطاب به دكترمصدق سروده شده بود, خواندم.
مُصدق د آبادان پرچم وِدَسّش انگليسي الكُلي جُسته زِ ترسش
مصـــدق هـي كُ دو واره انگلـيسي الكلـي غيـرت نداره
در آنموقع يكنفر از دانشجويان اگر اشتباه نكنم (آقاي بنيصدر) دست بيخ گوش گذاشت و شعر را با صدايي رسا آنچنان سرود كه صداي او از داخل زندان عمومي به سلولهاي انفرادي سرايت نمود و "درود بر مصدق" زندان را به لرزه درآورد. بهخصوص آقاي دكترشيباني كه در سلول انفرادي بودند و زندانبانان را به ستوه آورده بود, آنچنان دچار هيجان شد كه ميخواست در و پيكر سلول را از بيخ بركَند. تا پاسي از نيمهشب آواي مصدقگويان ادامه داشت كه زندانبانان با پاشيدن آب روي افراد داخل محوطه و خاموشكردن چراغها زندانيان را آرام نمودند.
محمدباقر عباسي
پاسخ به نامه
نامهاي از آقاي عبدالله رزاقي باعنوان "منكر خدا وجود دارد" به دفتر مجله رسيد كه مقالة جناب مهندس ميثمي بهعنوان "حلقة مفقوده, حلقة واسط" را به نقد كشيده و يادآور شده بود كه "مستدعي است در راستاي تنوير افكارعمومي و تضارب آراء..." در مجله به چاپ برسد.
تحريرية مجله, ضمن آنكه از اينگونه نقدها و تأملها استقبال ميكند. از بذل توجه اين دوست عزيز نيز سپاسگزاري مينمايد. اكنون عين نامه و پاسخ تحريريه از نظر خوانندگان گرامي ميگذرد:
باسمه تعالي
منكر خدا وجود دارد
وحدت مقولهاي است كه همة اجتماعات ـ چه كوچك و چه بزرگ ـ براي حفظ و بقاي خود به آن نيازمندند و از اين رهگذر هر اجتماعي با توجه به ديدگاه افراد آن در جهت دستيابي به آن تلاش گروهي مينمايد. در سير تاريخي در اجتماعات صدر اسلام, روشن ميشود كه اسلام نوپا, داراي نفوذ و جاذبة بسياري در اجتماع آن روز بشر بوده است, اما آسيبپذيربودن برخي از مسلمين در اعتقاداتشان كه منجر به خروج آنها از دين و انكار خدا ميشد, (هرچند در محدودة خيلي كم), اما قابل انكار نيست.
چه اينكه همانگونه كه عدهاي به اسلام گرويده و مسلمان ميشدند, عدهاي نيز از اسلام خارج ميشدند. ازجمله علتهاي كفر, انكار خداوند و رسولش ميباشد و با نگاه اجمالي به قرآن و تاريخ و نقلقولهايي كه دربارة افراد و عملكردشان هنگام رويارويي با اسلام به ما رسيده است روشن ميشود كه بعضي دچار طغيان و سركشي شده و نسبت به وجود خدا دچار شك و ترديد شده و خدا را منكر ميشدند.
از مجموع گفتار فقها در بحث ارتداد كه يكي از موجبات آن انكار وجود خداست و حكم متناسب با آن, دليل بر آن است كه وجود منكر خدا امري غيرممكن نيست.
از مناظرة امامرضا(ع) با يكي از منكرين خدا كه مدعي بوده كه چون خدا به هيچيك از نيروهاي حسّي درك نميشود, بنابراين او چيزي نيست. امام در جواب فرمود: "واي بر تو, اينكه نيروهاي حس تو از درك او عاجز هستند او را انكار كردي؟!..."(1)
آية 24 سورة جاثيه ميفرمايد: "كافران گفتند كه زندگي ما جز همين نشئت دنيا و مرگ و حيات طبيعت نيست و جز دهر و طبيعت كسي ما را نميميراند...." از اين آيه ظاهراً ميتوان استنباط كرد كه اينان به مبدأ و معاد معتقد نبودند.(2) و حيات را منحصر به زندگي در دنيا دانسته و نابودي آن را نيز به دست روزگار ميدانستند.
در هر عصر افرادي بوده و هستند كه دچار كفر و الحاد ميشده و ميشوند. چنانكه مكاتب موجود در جوامع امروزي نيز به دو دسته تقسيم ميشوند؛ مكاتب الهي و مكاتب غيرالهي, مكاتب غيرالهي همچون كمونيست سرمايهداري, ليبراليسم... كه به اجتماع انساني و جمعشدن زير پرچم اسلام لطمه وارد ساختهاند, چرا كه رمز اتحاد و يكپارچگي در مكاتب الهي و ازجمله مكتب متعالي اسلام, اعتقاد به خدا كه سرمنشأ و آغاز اتحاد و همدلي است و رمز اتحاد و يكپارچگي را در كلمة "لااله الا الله" ميبينند و قرآن نيز در اين باره ميفرمايد: "به ريسمان الهي چنگ زنيد و متفرق نشويد."(3)
تا اينجا اين مطلب دربارة انكار وجود خدا بود كه نتيجهاش خارج شدن از حوزة دين و معذب شدن هميشگي به عذاب الهي است. اما يك فردي ممكن است خدا را قبول داشته باشد و مكتب الهي را براي خويش انتخاب كرده باشد, اما دچار يكسري سرپيچيها و معصيتها (كبيره يا صغيره) شود, چنين فردي مسلمان هست, اما گناهكار خواهد بود و بايد تاوان عصيان و نافرمانياش را خود بپردازد. ولي ديگر مانند كافران عذاب او جاويدان نخواهد بود, البته به شرط اينكه توبه نمايد و پشيمان شود و درصدد جبران برآيد.
در قرآن, متعدد دربارة كفر و كافر سخن به ميان آورده شده, مثلاً هركس از شما از دين خود برگردد و به حال كفر باشد تا بميرد, چنين اشخاصي اعمالشان در دنيا و آخرت زايل و باطل گرديده و آنها اهل جهنماند و هميشه معذب خواهند بود.(4)
پينوشتها:
1ـ مناظرات علمي بين شيعه و سني, سيدعلي حسيني قمي, ج 1, 1382, انتشارات نشر, ج 1, ص 100.
2ـ معالم التوحيد, ص 122ـ 121, نقل از تاريخ سياسي اسلام, رسول جعفريان, ج 2, 1369.
3ـ آلعمران: 103.
4ـ بقره: 217.
"در خدا نه ميتوان شك كرد و نه اثبات و يا انكار كرد"
در پاسخ به اين دوست پژوهشگر ما نيز با استناد به آيات, احاديث, روايات و سخن بزرگان دلايل خود را مبني بر اينكه اصولاً كسي نميتواند خدا را تعريف و اثبات و انكار كند و نيز نميتوان در آن ترديد داشت, اقامه ميكنيم. شواهد روشني در آيات قرآن هست كه اعتقاد بتپرستان را به الله و رحمان بهعنوان خداي برتر روشن ميسازد. چهاربار آية "و لئن سئلتهم من خلق السموات والارض ليقولن الله" با كمي تفاوت در قرآن آمده كه اگر از ايشان (بتپرستان) بپرسي كه چهكسي آسمانها و زمين را آفريده, بيترديد خواهند گفت "الله". نكتة ديگر پذيرش خالقيت و ربوبيت و عزت الهي ازسوي شيطان است. چنانچه خود بارها تصريح كرده "خالقيت" و "ربوبيت" خدا را پذيرفته و به "عزت الهي" سوگند ميخورد. اما اينكه بتوان خدا را انكار كرد,اصولاً امري محال است؛ اگرچه در حرف و گفتار و بهظاهر كسي مرتكب چنين اشتباه و سوءتفاهمي بشود. زيرا چنانچه ميدانيد, كافر يعني پوشانندة حق و ملحد كسي است كه بر روي حقيقت سنگ بنهد و آن را دفن كند. مشرك نيز براي الله شريك قائل است, و منافق هم حقنمايي ميكند, ولي در پنهان "آن كار ديگر ميكند." پس اصولاً و اولاً بايد حقيقتي را بپذيرد تا آن را به هر دليلي رد كند و پس بزند. غرض اينكه رد كردن يك بديهي اوليه كه ما آن را الله ميناميم غيرممكن است. به قول برتراند راسل "هر انساني, بديهي اوليهاي را بدون دليل ميپذيرد و آن را آكسيون مينامد." بنابراين حتي دهريون نيز بدون دليل دهر را ابدي ـ ازلي ميدانند. مرحوم علامه طباطبايي صاحب الميزان, نيز در ذيل آية "افيالله شك فاطرالسموات والارض" (ابراهيم: 10) بدين مضمون مينويسد: "در طول تاريخ هيچگاه در ذات خدا شكي نبوده است, بلكه همواره بحث برسر صفات خدا بوده است." هيچكس نميتواند از حيطه اين فرمانروايي گامي به بيرون بگذارد, از اينرو حضرت امير(ع) فرموده است: "لايمكن الفرار من حكومتك" و حضرت امام حسين(ع) در دعاي عرفه فرمود: "عَميتْ عينُ لاتراك" اين نفرين نيست كه "كورباد چشمي كه تو را نبيند" بلكه به اين معناست كه چنين چيزي از فرط بديهي بودن محال است, يعني همه ميتوانند خدا را ببينند. امامحسين(ع) در فراز ديگري از دعاي عرفه ميفرمايد: "كيف يُستدل بما هو في وجوده مفتقر اليك" چگونه از چيزي به تو راه جويي و استدلال شود, درحاليكه آن چيز در ذات خود به تو نيازمند است. اين عبارت آب صاف و پاك را روي دست همه ميريزد تا راه اثبات پيموده نشود.
حضرت علي(ع) ميفرمايد: "وما رأيت الشيء الا و رأيتالله قبله و بعده و معه" من هيچ شيء را نديدهام مگر آنكه خدا را قبل از آن, پس از آن و با آن شيء ديدهام. اما ضروري است بازگشتي هرچند اجمالي به اصول و مباني و تحليلهاي ديني بيندازيم كه همه و يا بيشتر برمبناي منطق ارسطوطرحريزي شده؛ همين منطقي كه براي برخي كليد فهم قرآن شده و آنها را از تعاليدهي قرآن بينياز ساخته است.
مرحوم امام در 25 مرداد 1363 گفتند: "اشخاصي كه قبل از اسلام بودهاند, در عين حالي كه اشخاص بزرگي بودهاند, مثل ارسطو و امثالهم, معذالك وقتي كتابهاي آنها را ملاحظه ميكنيم, بويي از آنچه كه در قرآن كريم است, در آن نيست." ...
در تفسير سورة حمد نيز بدين مضمون ميگويند كه: "همة انسانها خداجويند, حتي كارتر و دزد سرگردنه خداجويند."
با وجود اين تحليل روشنگر, هنوز در جامعة ما كساني هستند كه مقدمة فهم معارف اسلامي را منطق يوناني ارسطو ميدانند. ميگويند تا منطق يونان را ندانيد نميتوانيد خدا را اثبات كنيد و معاد را تبيين نماييد و صرفونحو را بفهميد و قرآن را تفسير كنيد. حوزة علميه منطق ارسطو را مقدمة فهم معارف اسلامي ميداند. عرفا نيز با ذكر دلايل خود ـ كه در اين مختصر نميگنجد ـ "منطق يوناني" را رد ميكنند و "منطق ايماني" را جايگزين آن براي فهم قرآن ميدانند. از گذشتگان ابوسعيد ابوالخير, ابن عربي, مولوي, شيخبهايي و از معاصران حضرت امامخميني.
البته همانطور كه نوشتهايد, وجود عدهاي منكران خدا در سير تاريخ انكارناپذير است. ولي نبايد به اين توهّم "انكار خدا" دامن بزنيم و بپذيريم, يا حتي در مقام اثبات خدا برآييم. اينجا با اشكال بزرگي برخورد ميكنيم, زيرا براي اثبات خدا ناچار با "بيخدايي" پيش رفته و آغاز كردهايم تا به "باخدايي" برسيم و اين نيستانگاري در منطق توحيدي قرآن پذيرفته نيست و غيرممكن است. جهان هستي با خدا آغاز ميشود و با خدا نيز پايان ميپذيرد و كسي هم نميتواند هستي را انكار كند. سخن خود را با مطلبي از آيتالله جوادي آملي به پايان ميبريم كه در مجلة پاسدار اسلام شمارة بهمن ماه 1363, تحت عنوان "تدريس قرآن در حوزهها" آموزشهاي جاري حوزه را به شرح زير تجزيه و تحليل كردند:
"و لذا اعلام ميكنيم بايد در نظام حوزة علميه تجديدنظر شود, يعني بايد تفسير قرآن جزو درسهاي اصولي و اساسي باشد, چون الآن در حوزه هرچه هست, فقه و اصول است و استفاده از حديث. ولي از قرآن كمتر ياد ميشود. كتابهاي ادبي كه در حوزه تدريس ميشود (نحو, صرف, بديع, بيان, عروض و...) كاري با قرآن ندارد. هرجا هم استشهاد ميشود از اشعار جاهلي است! البته اخيراً ـ بحمدالله ـ تلاشهايي شده كه بهجاي استفاده از اشعار جاهلي, از قرآن و نهجالبلاغه استفاده شود و اميدواريم اين امر تعميم يابد. منطق, كه بافتش بافتي نيست كه به آيه استشهاد كند, بلكه دربارة طرز تفكر بحث مينمايد. در اصول هيچ مسئلهاي با قرآن ارتباط ندارد و اگر يكي دو جا از آيه استفاده شده, بيشتر براي اين است كه مثلاً حجيت خبر واحد را نفي كند. از آن گذشته سراسر اصول روي پايههاي عقلي و مباحث الفاظ تكيه دارد. اما فقه با بركت, كه داير مدار روايت است و هيچ مسئلهاي نداريم كه گفته شود اين مسئله در روايت نيست و فقط در قرآن مطرح شده است. بنابراين اگر كسي در حوزه قرآن ميخواند ـ كه حتماً ميخواند ـ براي ثواب بردن است, نه اينكه بافت حوزه بافت قرآني است. لذا بايد اين ميزان الهي در كنار روايات معصومين(ع) مورد استفاده قرار بگيرد تا خداي نخواسته ما هم مشمول گلاية حضرت رسول(ص) قرار نگيريم, كه "يا ربّ انّ قومي اتخذوا هذاالقرآن مهجوراً" (بار پروردگارا قوم من از اين قرآن دوري گزيدند).
آري در منطق قرآن, كسي نميتواند خدا را انكار كند. در اين زمينه كتابي بهنام "منطق توحيد" نوشتة مهندس ميثمي ارسال خواهد شد. اميدواريم كه همچنان ما را از راهنماييها و نظرات خود بهرهمند سازيد.
انصاف داشته باشيد!
بهعنوان دلسوز انقلاب و منتقد برخوردهاي حذفي و خشونتآميز, در مورد خاطرات آيتالله محمد يزدي و اشارههايي كه از خاطرات ايشان ذكر كرده بوديد, فكر ميكنم اين بيانصافي است كه برخي موارد عمده شود (مانند اشتباهي كه در خاطرات ايشان در مورد مادر حنيفنژاد رخ داده است.) اين مورد را هم در نظر بگيريد كه اگر اين برخوردهاي گاه تند با عناصر منافقين و خلق مسلمان صورت نميگرفت, معلوم نبود سرنوشت انقلاب به كجا كشيده شود. درضمن از مطالب خوب و خواندني نشريه تشكر ميكنم.
پيام تلفني ـ بختياري
1