امنيت و نفت

لطف‌الله ميثمي

 

آنچه پيش رو داريد, متن تحريرشدة سخنراني مهندس لطف‌الله ميثمي با عنوان "امنيت و نفت" مي‌باشد كه در همايش "ساية نفت بر پهنة ايران" در دانشگاه علامه طباطبايي به‌تاريخ 1379/11/19 ايراد شده است.

  با توجه به شرايط ويژه‌اي كه هم‌اكنون با حضور امريكا در منطقه و عراق حكمفرماست و نيز مسائلي كه در عربستان مي‌گذرد, همچنين اهميت نفت و امنيت و رابطة دوسوية آنها و اين‌كه تنها راه پيش روي ما مشاركت مردم است, طرح چنين بحثي را ضروري ‌دانستيم و بر آن شديم تا اين مقاله را به خوانندگان "چشم‌انداز ايران" تقديم كنيم.

 

  رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَه وَ هَيّئ لَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَداً. (كهف: 10)

    پروردگارا ازجانب خود عنايتي بفرما و راه رشد و برون‌رفتن از تضادهاي ساختاري را به ما نشان بده.

  يكي از تضادهاي ساختاري جامعة ما "تضاد نفت" است و يكي از بحث‌هاي زيرمجموعة آن نيز بحث "امنيت نفت" مي‌باشد. به مناسبت پنجاهمين سال ملي‌شدن نفت, يك كار تحقيقاتي, باعنوان "از قانون ملي‌شدن (29 اسفند 1329) تا خلع يد (29 خرداد 1330)" انجام داده بودم. مايل بودم كه نخست آن را ارائه كنم, ولي بنا به ضرورت بحث امنيت و نفت, ترجيح دادم كه آن را به زماني ديگر واگذارم.

  در امريكا ضرب‌المثل رجال نفتي, حفارها و كارگران حفاري‌ چاه نفت اين است كه "شركت‌هاي نفتي فوق سياست هستند, دولت‌سازند و دولت‌ها را عوض مي‌كنند."(1)  در امريكا ‌همه مي‌دانند كه نفت يك پديدة سياسي, استراتژيك و امنيتي است, ولي در ايران كمتر به اين وجوه توجه شده است.

  همان‌طوركه مي‌دانيد, پيش از پذيرش قطعنامة 598 در بيست و هفتم تيرماه سال 1367, خط مرحوم امام اين‌گونه تعريف مي‌شد كه پذيرفتن نظم جهاني با حق وتو درست نيست, ولي با پذيرش قطعنامه, درواقع به‌جاي احكام ولايت‌فقيه, احكام شوراي امنيت سازمان ملل پذيرفته شد و از آن به بعد تعديلي در جامعه به‌وجود آمد و بلافاصله پس از رحلت امام و تغيير قانون‌اساسي و تحولات ديگر, آقاي هاشمي‌رفسنجاني رئيس‌جمهور شدند. ازمجموع‌سخنان ايشان در خطبه‌هاي نمازجمعه و مصاحبه‌هايشان چنين استنباط مي‌شد كه اگر بخواهد امنيت ما حفظ شود و جنگ تحميلي هشت‌ساله تكرار نشود, مجبوريم كه منافع "جناحي از غرب" را حفظ كنيم تا آنها هم ثبات امنيت ما را حفظ كنند؛ وام‌ها و استقراض‌ها شروع شد و حتي آقاي هاشمي رفسنجاني در خطبه‌ها بدين‌مضمون ‌گفتند كه اگر ما از عهدة بازپرداخت وام‌ها را بازبمانيم بالاخره منابع نفتي ما هست. يعني مابه‌ازاي استقراض‌ها و وام‌ها, مخازن نفت به‌عنوان يك پشتوانه مطرح مي‌شد. اگر به خاطر داشته باشيد, آقاي هاشمي‌رفسنجاني كه پيش از 29 بهمن خودشان را كانديداي نمايندگي مجلس‌ششم كرده بودند, در اولين سخنراني معروف سياسي خود گفتند كه ما در شوراي‌عالي امنيت ملي چند تا كار انجام داديم: 1ـ‌ رابطه با امريكا 2ـ رابطه با عربستان 3ـ قرارداد نفتي كونو‌كو (Conoco) با امريكا و تنش‌زدايي در منطقه.

 البته همان‌طور كه مي‌دانيد, براساس قانون اساسي دوم, آنچه در شوراي‌عالي امنيت ملي تصويب شود, از نظر نظام لازم‌الاجراست؛ يعني در رديف قانون قرار مي‌گيرد.

  بنابراين آنچه مسلّم است و من يقين دارم و موثّق است, قرارداد نفتي كونوكو ابتدا در شوراي‌عالي امنيت ملي تصويب مي‌شود و بعد در جامعه مي‌آيد و به وزارت نفت و كميسيون انرژي مجلس مي‌رود تا  روي آن كارِ كارشناسي فني و تعيين بودجه انجام ‌گيرد. در اين حالت است كه مصوبة شوراي عالي امنيت‌ملّي, مجلس, وزارت بازرگاني, شوراي‌عالي اقتصاد و وزارت نفت را دور مي‌زند. يكي از عدم‌مرزبندي‌هاي قانون‌اساسي دوم اين است كه همه‌چيز را مي‌توانند به امنيت مربوط كنند, آنگاه در شوراي‌عالي امنيت هم بحث شود و پس از تصويب, همة وزارت‌خانه‌هاي مربوطه را هم دور بزند, مثلاً رابطه با امريكا نخست در شوراي‌عالي امنيت بحث مي‌شود و ديگر وزارت‌خارجه نبايد كار كارشناسي بكند, چون جوهر و اساسش در شوراي امنيت بحث شده است.

  مذاكرات قرارداد دوميليارددلاري كونوكو كه با طرف امريكايي است, در شوراي‌عالي امنيت تصويب مي‌شود و به‌دنبال بحران‌هاي سال 1375 شمسي (1996 ميلادي) توسط كلينتون لغو مي‌گردد. ملاحظه مي‌كنيم كه جوهر قضاياي نفت و قراردادهاي جديد, امنيتي است؛ يعني مسئولان سطح بالا به اين نتيجه رسيده‌اند كه براي لغو محاصره و تحريم‌هاي امريكا, لازم است باج بدهيم و به اين ترتيب بنا بر گفته‌هاي خود مسئولان, اين قراردادها 30 تا 40 درصد گران‌تر از قراردادهاي معمولي است. اصولاً ماهيت اين قراردادها را امنيتي ـ استراتژيك مي‌دانند. چرا كه ورود روسيه, فرانسه و مالزي در خليج‌فارس كه منطقة سنتي منافع حياتي امريكا و انگليس به‌شمار مي‌رود, كاري پرمخاطره و ريسك مي‌باشد.(2)

  لازم است كه دانشجويان ما بدانند كه ماهيت قراردادهاي نفتي اين‌گونه است و مستند مطبوعاتي هم دارد, آقاي هاشمي‌‌رفسنجاني هم آن را مطرح كرده‌اند. حتي آقاي‌خاتمي, 100 روز بعد از رياست‌جمهوري خود در يك مصاحبه راجع به قرارداد توتال گفتند كه قرارداد توتال, هم به نفع ماست, هم به نفع فرانسه و هم براي ثبات و امنيت ما خوب است. يعني اين‌كه ثبات و امنيت ما يا از طريق درآمد نفت يا از طريق قراردادها تأمين مي‌شود و اين نشان مي‌دهد كه مسئلة امنيت و ثبات جامعة ما از نظر مسئولان به نفت و قراردادها مربوط است. بنابراين ضرورت اين بحث بيشتر احساس مي‌شود.

  نقل قول پاياني من در باب امنيت و نفت, به صحبت‌ها و ميزگرديكي از معاونان وزارت نفت اشاره دارد كه پيش از اين هم در وزارت خارجه بوده و در مسائل جهاني نفت صاحب‌نظر است, وي معتقد است كه در سال 2020 ميلادي توليد نفت عربستان به 30 ميليون بشكه در روز خواهد رسيد. درحالـي‌كه اكنون تـوليد شش ميليوني و ظرفيت 11 ميليوني دارد. در سال 2020 توليد نفت ما حداكثر

 5/7 ميليون بشكه در روز خواهد شد. به اين ترتيب عربستان با درآمد زياد نفت مي‌تواند خود را به تجهيزات نظامي زيادي مسلح كند و ممكن است براي ايران خطري بشود. همان‌طور كه صدام براي ايران خطري بود, عربستان هم ممكن است خطري باشد. اينجاست كه بحث امنيت ملّي پيش مي‌آيد. يعني اگر توليد نفت ما نتواند با توليد نفت عربستان رقابت كند, امنيت ما مخدوش خواهد شد. اينجاست كه همة ما حسّاس مي‌شويم كه اگر امنيت نباشد, هيچ‌چيز نخواهد بود و زماني‌كه در حالت "اضطرار" قرار مي‌گيريم, به يك‌سري نتيجه‌گيري‌ها به سادگي تن مي‌دهيم.

  حلقة اول استدلال نظرية يادشده, بحث 30 ميليون بشكه در روز توليد عربستان در سال 2020 است. حلقة دوم از اين زنجيره استدلال, امنيت ماست كه تهديد مي‌شود و حلقة سوم اين استدلال اين است كه ما بايد سرمايه‌گذاري و ظرفيت‌سازي بكنيم تا ظرفيت توليدمان به پاي عربستان برسد و دست كم نسبت توليد يك چهارم را حفظ كنيم. همچنين مي‌گويند كه 14 درصد سهم اوپك براي ايران است. براي حفظ اين 14 درصد, ناچار بايد ظرفيت‌سازي كنيم. ظرفيت‌سازي هم احتياج به سرمايه دارد, حال اين سرمايه از كجا بايد تأمين شود؟ آقاي مهندس زنگنه گفتند كه اگر تمام مقاطعه‌كارهاي ما جمع شوند, نمي‌توانند حتي 50 ميليون دلار انباشت سرمايه ايجاد كنند, بنابراين از نظر ايشان چنين انباشتي از سرمايه‌هاي داخلي امكان ندارد. تكيه بر سرماية ايراني‌هاي خارج از كشور هم ممكن نيست, چون آنها معتقدند كه ايران پول آنها را مي‌خواهد و خودشان را نمي‌خواهد, بنابراين سرمايه‌اي نمي‌آورند. در داخل كشور هم كه روال اين چندساله, قتل‌هاي زنجيره‌اي, عوارض و واكنش‌هاي افشاي آن را ديده‌ايم و امنيتي نمانده كه سرمايه‌دار داخلي به انباشت سرمايه بينديشد, مگر به‌كار انداختن پول‌هاي سيال نزولي, آن هم در كارهاي غيرقانوني. بنابراين از نظر ايشان تنها راه, استفاده از سرمايه‌هاي خارجي است؛ اين سرمايه بايد "كلان" باشد و علاوه بر كلان بودن, بايد "سريع" هم باشد تا بتوانيم شكاف رقابتي بين خود و عربستان را جبران كنيم. همچنين اين سرمايه‌گذاري بايد از "تكنولوژي بالا" هم برخوردار باشد. چون اگر از تكنولوژي بالا استفاده نكنيم, نمي‌توانيم اين فاصله و عقب‌افتادگي را جبران كنيم. بنابراين نخست به لزوم سرمايه‌گذاري خارجي مي‌رسند كه اين سرمايه بايد: 1ـ كلان باشد 2ـ سريع باشد 3ـ از تكنولوژي بالا برخوردار باشد و براي اين راهي جز سرمايه‌گذاري خارجي وجود ندارد!

 در تاريخ سرمايه‌گذاري ايران در كوتاه‌مدت, سرمايه‌گذاري هنگفت, بدين صورت آن هم با كيفيت نظارتي كم در داخل ديده نشده است, اگرچه نظارت كارشناسان داخلي در قراردادها قيده شده, ولي درمجموع كارشناسي ضعيفي داريم كه در زمان كم بتوانند اين نظارت را انجام دهند.

  من مي‌خواهم به اين تز كه به نظر من استراتژي نفتي ما هم هست, نقدي بزنم:

  نخست اين‌كه آمار "در سال 2020 توليد نفت عربستان 30 ميليون بشكه در روز خواهد بود" از كجا آمده است؟ اين ‌آمار متعلق به مؤسسة جهاني انرژي يا سازمان انرژي آمريكاست؟ آيا اين آمار براي اين نيست كه ذهن مسئولان جهان سوم ساخته و پرداخته شود؟ آيا خودمان روي اين آمار كار كارشناسي كرده‌ايم؟ نخستين گام اين است كه ما داده‌هاي درستي در اختيار داشته باشيم. با علم نسبي به زمين‌شناسي و چاه‌هاي منطقة عربستان, نظر من اين است كه اصلاً امكان ندارد طي 19 سال, ظرفيت توليد عربستان به اين مقدار برسد, يعني بايد روي اين داده‌ها تأمل كرده و كار كارشناسي ملي بشود تا ببينيم درست و عملي است يا نه؟

  دوم اين‌كه ما نمي‌توانيم استراتژي‌ نفتي‌مان را از مقايسه و ضديت با مملكتي ديگر دربياوريم. اصولاً درآوردن استراتژي از ضديت با كشوري ديگر نادرست است.

  سوم اين‌كه اگر گمان مي‌كنيم كه عربستان امنيت ما را تهديد مي‌كند, بايد بپذيريم كه افغانستانِ طالبان و پاكستان هم با پول قاچاقِ ترانزيت موادمخدر ما را تهديد مي‌كنند. ناوگان امريكا هم در خليج‌فارس است و يك بار هم هواپيماي ايرباس ما را در آب‌هاي خليج‌فارس سرنگون كردند و چندصدنفر از هم‌وطنان ما را به شهادت رساندند و به اسكلة سلمان (ساسان سابق) حمله كردند. به خاطر دارم كه سهام تمام امريكا در آن زمان پنجاه درصد كاهش پيدا كرد و خود امريكا هم اعتراف كرد كه آن كشور محرّك جنگ‌افروز تهاجم عراق عليه ايران بوده است. اگر بناست امنيت ما تهديد شود, چرا به امريكا و ناوگان‌هايش توجه نمي‌شود؟ آيا ما مي‌توانيم از نظر نظامي با امريكا درگير شويم؟ آيا ما برتري اطلاعاتي, برتري هوايي و برتري دريايي بر نيروهاي مسلّح ابرقدرتي چون آمريكا داريم؟ آيا جنگ الكترونيك و آنچه در سال 1991 بر سر عراق آمد, و استراتژي مهار دوجانبة ايران و عراق هشداري براي ما نبود؟ آيا امريكا نمي‌خواهد مهار دوجانبه را به مقابلة دوجانبة ايران و عراق تبديل نمايد؟ با اين توصيفات, كارشناسان نظامي مي‌گويند كه ما در جنگ نمي‌توانيم با امريكا رقابت كنيم. حال چرا با اين تهديدات مستقيم, عربستان انتخاب مي‌شود؟ عربستاني كه تحت رهبري اميرعبدالله رويكردي به ايران داشته است. دانشجويان ايراني كه با او همكلاس بوده‌اند, مي‌گويند كه وي تعصّب سني و شيعه ندارد(3). البته چنين رويكردي دلايل مختلفي دارد كه در اين مجال اندك ياراي گفتن نيست.

  حالا چرا در اين شرايط, ما خودمان را روياروي عربستان قرار دهيم و با امريكا و افغانستان و... مقايسه نكنيم؟ به علاوه ذخاير زيرزميني عربستان (طبق آمار قابل بهره‌برداري) 261 ميليارد بشكه است, ولي ذخاير اعلام‌شدة ما 92 ميليارد بشكه است (به‌جز حوزة نفتي آزادگان). زماني در اوپك بنا بود هر كشوري كه مخازن بيشتري دارد, سهميه بيشتري نيز داشته باشد, بالاخره آمار را طوري ترتيب دادند و در محاسبات حداقل‌ها را حداكثر كردند تا به اين عدد برسد. درواقع مخازن ما يك پنجم عربستان است و ما نمي‌توانيم رقابت كنيم, زيرا در وهلة نخست, حجم مخزن عربستان بيشتر است و اين دست ما نيست, بلكه واقعيتِ طبيعت است. دوم آن‌كه اگر بخواهيم اكتشاف كنيم, آن‌وقت بايد فاينانس كنيم كه خيلي گران تمام مي‌شود. بيع متقابل هم گران است. به‌طوري‌كه دوميليارد سرمايه‌گذاري مي‌كنند و حدود 4 ميليارد مي‌برند, يعني دوبرابر, و هر كاري بكنيم پاي ما گران حساب مي‌شود؛ درحالي‌كه عربستان پول نقد دارد,‌ مي‌تواند پول نقد بدهد و سود فراواني ببرد. به علاوه غرب از جهاتي با حاكميت عربستان نزديك است. از او حمايت همه‌جانبه و ازجمله حمايت تكنولوژي مي‌كند و اگر ما و عربستان بخواهيم اكتشاف كنيم, عربستان خيلي سريع‌تر مي‌تواند اكتشاف كند و اگر هم‌اكنون اختلاف ما و عربستان در ميزان ظرفيت نفت, تصاعد عددي است, آنگاه تصاد هندسي مي‌شود؛ بايد بدانيم كه عربستان فاكتور ثابتي نخواهد ماند. اين درست نيست كه عربستان را ثابت و خودمان را متحرك در نظر بگيريم. بنابراين چنين مقايسه‌اي درست نيست و دشمني امريكا را نيز از اولويت بيندازيم كه عملاً با ما حملة نظامي كرده است.(4)

  اين پرسش مطرح است كه آيا مجلس شوراي اسلامي, كميسيون انرژي, شوراي‌عالي اقتصاد, رئيس‌جمهور و... براساس يك كارشناسي ملي به چنين جمع‌بندي‌اي رسيده و يا آن را اعلام كرده‌اند كه ايران نمي‌تواند سرمايه‌گذاري ملي داشته باشد؟ و آيا نمي‌تواند مثل آنچه كه در خط لولة كنگان انجام شد, خودش حفاري كند و هرجا نياز داشت از تكنولوژي خارج استفاده كند و يك قرارداد ببندد؟ به نظر من اين سير هم انجام نگرفت.

  بنابراين من احساس مي‌كنم اين استراتژي كاستي‌هاي زيادي دارد. به علاوه وقتي امريكا اعلام مي‌كند كه 30درصد مخازن زيرزميني نفت, آن طرف دنياست (كه از اين مقدار 2 درصد آن در خود امريكاست) و 70 درصد مخازن طرف اوپك است (كه از اين مقدار, 67درصد آن در خليج‌فارس مي‌باشد) بديهي است كه مسئلة اصلي امريكا انرژي مي‌باشد و جمهوري‌خواهان هم با اولويت‌دادن به مسئلة انرژي و تأمين آن از خليج‌فارس, روي كار آمدند. پس بايد مقداري تأمل كنيم كه اكتشاف و توسعة‌مخازن را صرفاً با پول فاينانس و بيع متقابل و استقراض و... انجام ندهيم, چرا كه غرب هم به اين اكتشاف و توسعه نياز دارد و بايد كمك كند. آنها هم فقط در مسائل نفت و گاز سرمايه‌گذاري مي‌كنند, چون نيازشان است و در ديگر صنايع ما سرمايه‌گذاري نمي‌كنند.

  درمجموع چنين به نظر مي‌آيد كه آنچه درراستاي استراتژي فوق انجام مي‌شود, قابل توجيه اقتصادي و علمي نيست. ما الگوي نروژ را پيش رو داريم, نروژ داراي اقتصادي خودكفاست. كاري هم به درآمد نفت ندارد. درآمد نفت در اين كشور نيست با توليد 3 ميليون بشكه در روز, تنها نقش مكمل دارد. ما بايد كارشناسي ملّي بكنيم و سازمان مديريت و برنامه‌ريزي براساس نيازهاي استراتژيك ببيند چقدر مي‌تواند با مشاركت مردم و توليد ملي درآمدسازي كند, آنگاه كمبودش را از درآمد نفت جبران كند تا بدين‌ترتيب درآمد نفت مكمل اقتصاد ما شود.

  عيب ديگر اين استراتژي زماني خود را نشان مي‌دهد كه ما درآمد نفت را "درآمد" حساب كنيم  درحالي‌كه درواقع درآمد نيست و انتقال ثروت است. رئيس‌جمهور خاتمي مي‌گويد كه مشكل اقتصاد ما "مرض مزمن اعتياد به درآمد نفت" است, چرا كه اين درآمد نيست, اين چپاول ثروت است. به اين معني كه در برابر اين درآمدِ اندك, ما ثروت نفتمان را مي‌دهيم, كه جايگزيني هم ندارد. اگر باور داشته باشيم كه عربستان اسلحه مي‌خرد و امنيت ما تهديد مي‌شود پس ما هم بايد اسلحه بخريم, به ورطة نامناسبي خواهيم افتاد؛ به فرض كه ما با استقراض, با قراردادهاي بيع متقابل و بهرة بالاي آن و يا با قراردادهاي سهمي از توليد Production Sharing كه انتقادهايي به آن وارد است و به‌دليل مغايرت با قانون‌اساسي, هزينه‌هاي اجتماعي زيادي دارد و كسب درآمدنفت بكنيم, تازه بعد از اين كارها, با درآمد آن بياييم اسلحه بخريم كه جلوي تهاجم عربستان را بگيريم! اين افتادن به دام مثلث شوم "نفت ـ اسلحه ـ سركوب" است.

  من آگاهانه و از نگاه كارشناسي شهادت مي‌دهم كه آنچه ما را از توسعه بازداشته و ملت را بدبخت كرده, همين فرمول است. از كودتاي رضاخان در سال 1299 و تداوم كودتاي محمدرضا پهلوي در 28 مرداد, فرمول همين بوده است. درآمد نفت عمدتاً صرف خريد اسلحه و بعد هم سركوب ملّت, مبارزان داخلي, سركوب همسايه‌ها, سركوب جنبش ظفار و... شده است. حتي اگر همة پول‌هاي نفت را هم صرف خريد اسلحه كنيم, آيا اين براي ما امنيت مي‌آورد؟ به نظر من نمي‌آورد. الگوي شاه را ديديم, تا دندان مسلح بود, ولي نتوانست در برابر ارادة ملت كاري بكند, با آن همه اسلحه و با آن همه دلار نتوانست روبه‌روي ارادة ملت بايستد و مقاومت كند.

  حال اگر ما قبول كنيم كه وقتي عربستان مجهز مي‌شود, ما هم بايد مجهز شويم, پس توليد نفت بايد بالا برود, يعني ما مثلث شوم "نفت ـ اسلحه ـ سركوب" را پذيرفته‌ايم. بنابراين برنامه‌ريزي عمراني چه مي‌شود؟ بر سرِ "نفت بفروشيم, توسعه بكاريم" چه مي‌آيد؟ نهال توسعه چه وقت به درخت سايه‌گستري تبديل خواهد شد تا از بركاتش استفاده كنيم؟ اينجا هم به بن‌بست مي‌رسيم و اين واقعاً يك "دور" است.

  بياييم در پنجاهمين سال ملي‌شدن نفت, فكرهايمان را روي هم بگذاريم و به يك استراتژي نوين دست پيدا كنيم. من در اينجا مي‌گويم كه امنيت ما تا به حال از طريق نفت تأمين نشده است. من در سال 1348 براي سازمان مجاهدين تحقيقي انجام دادم و منحني درآمد نفت,  خريد اسلحه و  تورم را رسم كردم. متأسفانه ملاحظه كردم كه  اين سه منحني موازي‌اند. بعد به اين نتيجه رسيدم كه اصلاً پول نفت صرف توسعه و سعادت مردم نمي‌شود و تمامش صرف حفاظت از نفت مي‌شود. ارتشِ‌قوي, ساواك قوي, پليس قوي, ضداطلاعات قوي, نيروي دريايي و نيروي هوايي قوي, همه براي اين است كه امنيت نفت در خليج‌فارس تأمين شود و نقش اصلي شاه هم به‌عنوان ژاندارم منطقه, براي امنيت نفت است. حتي شاه در سال 1348 پيشنهاد كرد كه فلسطيني‌ها از خليج‌فارس جمع شوند و يك منطقة كوچك Mini State در فلسطين به آنها داده شود, يعني همين چيزي كه حالا فلسطيني‌ها دنبالش هستند. ولي شاه از موضع امنيتِ نفت و تجارت آن به اين مضمون مي‌گفت: "تا فلسطيني‌ها در خليج‌فارس پراكنده هستند, امنيت نفت را مخدوش مي‌كنند و نمي‌گذارند كه ما امنيت داشته باشيم, خرابكاري مي‌كنند." به اين دليل مي‌‌خواست كه فلسطيني‌ها از شيخ‌نشين‌هاي خليج‌فارس جمع شوند. پس ملاحظه مي‌كنيم كه امنيت ما از اين طريق تأمين نمي‌شود.

  من مي‌خواهم انتقادي هم به خودمان داشته باشم؛ زماني فرمول ما در برابر امپرياليسم اين بود "يا اسارت يا نبرد". يعني يا اسير بشويم يا نبرد كنيم, و ما راه نبرد را انتخاب كرديم؛ نبرد مسلحانه. شايد هم آن‌موقع قابل توجيه بود, ولي امروز توده‌هاي منطقه و جهان تبديل به هويتي كمّي و كيفي شده‌اند. در اين زمينه "ويليام پري" وزير اسبق دفاع امريكا اعتراف كرد كه "اگر صلح خاورميانه موفق شود, باز هم ناوگان‌هاي امريكا را در خليج‌فارس نگه‌مي‌دارد. براي اين‌كه توده‌هاي عربستان, ايران و بحرين راديكال هستند و اين راديكاليزم در ذات اين توده‌هاست و ربطي به صلح خاورميانه ندارد." به نظر من اگر روند صلح امريكايي به بن‌بست برسد,‌ به‌دليل راديكاليزمي است كه در ذات توده‌ها وجود دارد. بنابراين آنها هم از توده‌ها وحشت دارند؛ يعني توده‌ها هويتي كمّي و كيفي شده‌اند. آنچه مملكت ما را نجات داد, مشاركت و بسيج مردم در بهمن 1357 بود. شاه با همة اسلحه‌هايش نتوانست كاري بكند. در جنگ تمام دنيا از صدام حمايت كردند. آلبرايت هم اخيراً گفت كه ما هم حمايت كرديم. در برابر دنيا, ملت ما بدون اسلحه ايستاد.(5) هزينه‌هاي ارزي ما در سال‌هاي آغازين جنگ خيلي كم بود. هيچ‌كس به ما اسلحة سنگين نمي‌داد, واقعاً با دست خالي خرمشهر را آزاد كرديم. آزادي خرمشهر, الگويي براي جنوب لبنان شد. امروز جنوب‌لبنان يك برگ برنده در دنيا به‌شمار مي‌رود. سوسياليست‌ها و ناسيوناليست‌هاي عرب به سيدحسن نصرالله تبريك گفتند كه ما اصلاً اين الگو را نمي‌شناختيم و بعد هم انتفاضه از جنوب لبنان الهام گرفت. آنها با دست خالي مقاومت كردند و محصول انتفاضه اين شد كه در انتخابات اخير اسراييل, فقط 60 درصد واجدين شرايط شركت كرده بودند و اين در تاريخ 52 سالة اسراييل بي‌نظير است.

  بنابراين امنيت ما از طريق مشاركت توده‌ها و جان‌بركفي است كه تأمين مي‌شود. پس بايد اين پروسه را عمدتاً تقويت كرد. يك سناتور امريكايي در برخورد با شهروندان جنوب لبنان اعتراف مي‌كند: "تمدن غرب در برابر تمدن اسلام به بن‌بست رسيده, چرا كه بالاترين تنبيه در امريكا اعدام است, ولي آن مؤمن لبناني باور دارد كه مرگ آغاز زندگي نوين و زندگي پرجوش و خروش است." انَّ الدّار الاخره لهي الحيوان. (عنكبوت:64) وجه تجاوزكاري غرب در برابر اين معادباوري به بن‌بست رسيده است. به هرحال اين الگو توانسته امنيت ما را حفظ كند و من بارها در مقاله‌هاي آنها خوانده‌ام كه مي‌گويند اگر به ايران حمله كنيم, با جان‌بركفي توده‌ها روبه‌رو مي‌شويم و اين خود عاملي بازدارنده است, يعني بازدارنده‌ترين بازدارنده‌ها همين جان‌بركفي مردم و شكوفايي اصل معاد در مردم ما و زندگي نوين است. مسئولان ما بايد قدر اين نعمت را بدانند و راحت چنين پتانسيلي را از دست ندهند و مردم را منفعل نكنند. امنيت واقعي ما هيچ‌وقت از طريق "نفت ـ اسلحه ـ سركوب" تأمين نشده است. امنيت ما تنها در ساية مشاركت مردم و سلاح‌هاي بازدارنده به‌عنوان مكمل, حاصل مي‌شود. ما سرمايه‌هاي هنگفتي داشته‌ايم كه متأسفانه نتوانسته‌ايم از آنها درست و با مديريت صحيح استفاده كنيم. هم‌اكنون نيز امريكا سعي دارد مهار دوجانبة ايران و عراق را به مقابلة دوجانبه تبديل كند. يعني هم ايران و هم عراق پول‌هاي نفتشان را صرف خريد اسلحه كنند و دو دولت و دو ملت با هم بجنگند و اگر يكي بر ديگري پيروز شد, آن ديگري را تقويت كند.(6)

    واقعاً بايد در اين مثلث شوم تعمق كنيم و بدانيم كه اين ظلمتكده بومي نبوده و از ذات مردم ما نجوشيده  است. در آستانة پنجاهمين سال ملي‌شدن صنعت نفت چند پيشنهاد دارم:

 1ـ نفت يك پديدة اقتصادي ـ سياسي ـ استراتژيك است, يعني ما بايد كارشناساني تربيت كنيم كه هم اقتصاددان باشند, هم حقوق بدانند ـ يعني قراردادها را تجزيه و تحليل كنند ـ و هم مهندسي مخازن و مهندسي نفت بدانند و هم از دانش استراتژيك برخوردار باشند. اگر از دانش استراتژي بي‌بهره باشيم, واقعاً نمي‌توانيم از وضعيت نفت منطقه و جهان تبيين درستي داشته باشيم. از وزارت نفت هم تقاضا دارم كه بين دانشجوها و كارشناسان رقابت ايجاد كند و ضمن شناسايي و دستچين‌كردن آنها, كارشناسان جامع پرورش دهد كه در آينده هيئت مديرة نفت, يك هيئت مديرة جوشيده از صنعت نفت و متن مردم باشد و آدم‌هايي كارآمد و جامع بر سر پست‌هايي چنين حساس قرار بگيرند.

  2ـ براي عرض اندام در بازارهاي بين‌المللي, عرضه و تقاضاي صرف كافي نيست. به نظر مي‌آيد كه ما بايد خودمان مبدأ موج بوده و براي قيمت‌گذاري نفت از يك تئوري برخوردار باشيم و اين تئوري را در ايران, منطقه و جهان آموزش دهيم. به نظر من بهترين تئوري,  "تئوري قيمت ذاتي نفت" است كه بايد به‌تدريج مبناي قيمت‌گذاري نفت باشد. يعني ببينيم ارزش ذاتي نفت به لحاظ علمي چقدر است و اين هم در مقايسه با  انرژي‌هاي جايگزين مثل جنگل, زغال‌سنگ و انرژي نوراني به‌دست مي‌آيد. نفت ما تمام‌شدني است و مثل مسجدسليمان بدون نفت كه بدبخت شد, ايران بدون نفت نيز بدبخت خواهد شد. براي پيشگيري از اين فاجعه بياييم قيمت ذاتي نفت را تعيين كنيم. يك‌بار در سال 1350 شمسي و در اوپك اين كار انجام شد, در آن سال قيمت ذاتي يك بشكه نفت معادل 75 دلار ارزشيابي شد. با داشتن اين معادله, نه اين‌كه يكباره بلكه به‌تدريج و با استفاده از استراتژي درازمدت Long Term Strategy (LTS), اميدواريم بتوانيم به توده‌هاي منطقه و تكنوكرات‌ها آموزش دهيم تا در مذاكرات برگ برنده داشته باشند. بگوييم كه قيمت نفت اين است, ولي حالا بنا به ملاحظات سياسي ـ استراتژيك انعطاف نشان مي‌دهيم. اوپك براي نخستين‌بار قيمت‌گذاري كرد و قيمت‌گذاري را از دست مصرف‌كننده درآورد؛ قيمت بهينه يا اپتيمم؛ 25 دلار به علاوه و منهاي 3 دلار.

  به نظر من در اين دوران "قيمت ذاتي" از ملي‌شدن نيز عميق‌تر است و به‌دنبال پيشنهاد اوّلم, مي‌گويم كه ما چهار‌برابر نفت قابل استحصال خود, "نفت درجا" داريم. يعني ذخاير ما پنج‌برابر اين عددي است كه اعلام مي‌كنند كه استحصال آنها تكنولوژي بالا مي‌خواهد و از هم‌اكنون وزارت نفت بايد توجيه كند, بورسيه بدهد و تشويق كند كه در زمينة مهندسي مخزن كار بشود. زيرا چهاربرابر ميزان بهره‌برداري اوليه نيز زير زمين نهفته است و اگر بتوانيم ما اين "نفت درجا" را استخراج كنيم, براي ديگر نسل‌ها آيندة بهتري را رقم زده‌ايم.

 

پي‌نوشت‌ها:

 1ـ The Oil Companies are over Politics

 2ـ جدي بودن درگيري امريكا با فرانسه و روسيه را در جريان مباحثات مربوط به حملة امريكا به عراق ملاحظه كرديد.

3ـ در زمان دانشجويي خود, از مبارزات ملت ايران در قبل از انقلاب دفاع مي‌كرد.

4ـ در زمان سخنراني, هنوز ايران جزء محور شيطاني ازجانب امريكا قرار نگرفته بود و حوادث عراق نيز اتفاق نيفتاده بود.

5ـ مرحوم تيمسار فلاحيان, رئيس ستاد ارتش در زمان جنگ گفت: "ارتش تنها قادر بود سه ماه دفاع مقدس را لجستيك و پشتيباني كند."‌ و بدين‌سان نقش مردم را در پشتيباني جنگ ستود.

 6ـ براساس مطالبي كه در مطبوعات خارجي آمده, امريكا مدتي ايران را تشويق مي‌نمود كه به عراق حمله كند و مطالبات خود را وصول نمايد, ولي آقاي خاتمي با وفادارماندن به اصل تنش‌زدايي حاضر به اين كار نشد, آنگاه امريكا خود رأساً اين حمله را به‌عهده گرفت؛ بدين‌سان ما از فاجعة هولناك رهيديم.

 

 

 

سوتيترها:

 

مسئولان سطح بالا به اين نتيجه رسيده‌اند كه براي لغو محاصره و تحريم‌هاي امريكا, لازم است باج بدهيم و به اين ترتيب بنا بر گفته‌هاي خود مسئولان, اين قراردادها 30 تا 40 درصد گران‌تر از قراردادهاي معمولي است. اصولاً ماهيت اين قراردادها را امنيتي ـ استراتژيك مي‌دانند

 

 

ما نمي‌توانيم استراتژي‌ نفتي‌مان را از مقايسه و ضديت با مملكتي ديگر دربياوريم. اصولاً درآوردن استراتژي از ضديت با كشوري ديگر نادرست است

 

 

  اين پرسش مطرح است كه آيا مجلس شوراي اسلامي, كميسيون انرژي, شوراي‌عالي اقتصاد, رئيس‌جمهور و... براساس يك كارشناسي ملي به چنين جمع‌بندي‌اي رسيده و يا آن را اعلام كرده‌اند كه ايران نمي‌تواند سرمايه‌گذاري ملي داشته باشد؟ و آيا نمي‌تواند مثل آنچه كه در خط لولة كنگان انجام شد, خودش حفاري كند و هرجا نياز داشت از تكنولوژي خارج استفاده كند و يك قرارداد ببندد؟

 

 

ما الگوي نروژ را پيش رو داريم, نروژ داراي اقتصادي خودكفاست. كاري هم به درآمد نفت ندارد. درآمد نفت در اين كشور نيست با توليد 3 ميليون بشكه در روز, تنها نقش مكمل دارد

 

 

ما بايد كارشناسي ملّي بكنيم و سازمان مديريت و برنامه‌ريزي براساس نيازهاي استراتژيك ببيند چقدر مي‌تواند با مشاركت مردم و توليد ملي درآمدسازي كند, آنگاه كمبودش را از درآمد نفت جبران كند تا بدين‌ترتيب درآمد نفت مكمل اقتصاد ما شود

 

 

 

  حال اگر ما قبول كنيم كه وقتي عربستان مجهز مي‌شود, ما هم بايد مجهز شويم, پس توليد نفت بايد بالا برود, يعني ما مثلث شوم "نفت ـ اسلحه ـ سركوب" را پذيرفته‌ايم. بنابراين برنامه‌ريزي عمراني چه مي‌شود؟ بر سرِ "نفت بفروشيم, توسعه بكاريم" چه مي‌آيد؟ نهال توسعه چه وقت به درخت سايه‌گستري تبديل خواهد شد تا از بركاتش استفاده كنيم؟ اينجا هم به بن‌بست مي‌رسيم و اين واقعاً يك "دور" است

 

 

 

 

 

 

 

1