مراحل شكل گيري استراتژي مجاهدين

 

"مبارزه قانوني، قهرآميز و مسلحانه"

پس از حدود سي و پنج سال كه از تأسيس سازمان مجاهدين مي‌گذرد، هنوز پرسش‌هاي زيادي در رابطه با شكل‌گيري اين حركت طرح مي‌شود. با اين حال، برخي با طرح اين كه پديده مجاهدين مربوط به دهه چهل و پنجاه است و پاسخ‌گوي زمانه ما نيست، حتي پرداختن و نقد و بررسي اين حركت را كار بيهوده‌اي مي‌دانند. ولي يك نكته نبايد از نظر دور بماند كه در هر مقطعي از تاريخ كه باشيم، همواره زمينه‌هايي وجود دارد كه مي‌تواند منجر به شكل‌گيري حركت‌هايي از قبيل خط‌مشي مجاهدين شود؛ يعني يك نيرو، در شرايطي كه احساس كند نمي‌تواند از طريق راهكارهاي قانوني و مسالمت‌آميز در سرنوشت سياسي و اجتماعي جامعه خودش مؤثر باشد، اين احتمال وجود دارد كه به حركت‌هاي مسلحانه متوسل شود. بنابر اين ضرورت دارد كه با تحليل تاريخي اين موضوع را روشن كنيم كه آيا حركت‌هايي از قبيل حركت مجاهدين بنيان‌گذار در سال 44 عكس‌العمل احساسي ناشي از بن‌بست شرايط بوده است يا اين كه دلايل عميق‌تري در شكل‌گيري آن نقش داشته است؟

 در شرايط كنوني برخي علي‌رغم انتقاد به مشي مسلحانه، بر اين اعتقادند كه عدم انتقاد طرفداران خط‌مشي مجاهدين از خود به اين دليل است كه آن‌ها كاربرد چنين روشي را خواست مردم مي‌دانسته‌أند. اين جريان باور خود را به شرايط كنوني نيز تسري مي‌دهند كه ملاك، خواست مردم است. در مقابل برخي با قياس به چنين استدلالي مي‌پرسند: آيا در شرايط كنوني اگر مردم به مبارزه مسلحانه رو بياورند، بايد به دليل آن كه خواست اجتماعي است، آن را پذيرفت؟ در اين صورت تكليف روند حركت اصلاحي و مدني چه مي‌شود؟ چرا كه در اين صورت ميان آراي مردم و ضرورت طي روند مسالمت‌آميز در جامعه مدني، تباين به وجود مي‌آيد.

مجموع ابهامات فوق نشان مي‌دهد كه ارزيابي و تحليل خط‌مشي مجاهدين بنيان‌گذار، در شرايط كنوني از اين جهت راه‌گشا است كه الگوي نادرستي از تاريخ ايران شكل نگيرد و اين گونه تلقي نشود كه عده‌اي پرشور، به محض نااميد شدن از شرايط سياسي، اجتماعي، به صورت احساساتي به مبارزه مسلحانه متوسل شدند و در اين مسير به دامي كه براي آن‌ها گسترده شده، گرفتار آيند.

از طرف ديگر، تحليل الگوهاي اثباتي مجاهدين، صرف‌نظر از اين كه در چه شرايطي قرار داريم، مي‌‌تواند مباحث راهبردي را تعميق بخشد؛ با توجه به آن كه اين تصور  وجود  دارد  كه  خط‌مشي  مجاهدين  صرفاً

معطوف به براندازي و تخريب مناسبات سياسي بوده است و هيچ گونه دستاورد اثباتي مدنظر آن‌ها قرار نداشته است. در حالي كه الگوي تشكيلاتي مجاهدين در جهت تحقق و تعقيب يك آرمان بود، اگرچه كه دشمني هم در كار نباشد و در واقع آن‌ها به دوران استقرار هم مي‌انديشيدند. براي معرفي هر چه بهتر اين الگو و خط‌مشي بر آن شديم تا سخنراني مهندس ميثمي را كه در مراسم بزرگداشت 4 خرداد 79 ايراد شده است از نظر شما خوانندگان عزيز بگذرانيم.

 

سه ويژگي خط‌مشي مجاهدين بنيان‌گذار

در تحليل خط‌مشي مسلحانه مجاهدين بنيان‌گذار سه محور به نظر مي‌رسد كه ابتدا عناوين آن‌ها را طرح مي‌كنم و سپس به تفصيل در مورد هر يك توضيح مي‌دهم. اين ويژگي‌ها عبارتند از: 1ـ طي شدن روند قانوني و سير اتمام حجت توسط عناصر پخته جنبش 2ـ بومي و خودجوش بودن خط‌مشي 3ـ مردمي بودن خط‌مشي و ارتباط سيستماتيك با قطب‌هاي سياسي اجتماعي (نقد الگوي چريك جدا از مردم)

 

1ـ طي شدن روند قانوني

در رابطه با محور نخست كه اشاره به طي شدن روند قانوني و سير اتمام حجت توسط عناصر پخته و با سابقه جنبش دارد، موضوع را با نقل يك خاطره از ملاقات با مرحوم مهندس بازرگان در سال 1342 پي مي‌گيرم. وقتي در سال 42 من و تراب حق‌شناس در زندان به ملاقات مهندس بازرگان رفتيم، ايشان جزوه‌اي را كه در ارتباط با جنگ شكر در كوبا تدوين كرده بود، به ما داد. هنگامي كه آن جزوه را مطالعه كرديم، استنباط ما اين بود كه مهندس بازرگان مواضع تندتري اتخاذ كرده است. در ملاقات بعدي با اشاره به موضوع جزوه از او پرسيديم كه آيا خط‌مشي نهضت آزادي عوض شده است؟ ايشان در پاسخ گفت: "نهضت همين است! هر چند پاسخ مرحوم بازرگان كوتاه بود، ولي به هر حال اين جزوه مي‌توانست تغيير فاز مهندس بازرگان از حركت قانوني به يك حركت تندتر و تلويحاً برانداز" نشان دهد. مرحوم حنيف‌نژاد نيز كه اوايل بهمن سال 1341 در زندان با مهندس بازرگان هم بند شده بود، نقل مي‌كرد: هنگام خداحافظي از مهندس، او به من گفت: اين بار اگر به زندان برگشتي، اين طوري برگرد و همزمان دستش را به صورت هفت‌تير نشان داد. هم‌چنين مرحوم بازرگان در جريان دادگاه دوم خود كه طي آن محكوم گرديد خطاب به مسؤولين دادگاه گفت: "ما آخرين گروهي هستيم كه از قانون دفاع مي‌كنيم، بعد از اين ديگر كسي از قانون دفاع نخواهد كرد."

مهندس عزت‌اله سحابي نقل مي‌كند: "در سال 1343 دوازده نفر از اعضاي نهضت آزادي در زندان به جمع‌بندي از شرايط سياسي اجتماعي ايران پرداختند. اين دوازده نفر عبارت بودند از، مرحوم طالقاني، مرحوم مهندس بازرگان، دكتر يدالله سحابي، دكتر عباس شيباني، دكتر محمدمهدي جعفري، آقاي محمدبسته‌‌نگار، آقاي ابوالفضل حكيمي، مرحوم حاج علي بابايي، مرحوم عباس رادنيا، دكتر مصطفي مفيدي و اينجانب (مهندس عزت‌اله سحابي) مرحوم بازرگان در آن جمع‌بندي گفت: شرايط فعلي بسيار پيچيده است و ما كشش اين پيچيدگي را نداريم. بايد مولود جديدي به ميدان بيايد و ما (نهضت آزادي) رَحِمي براي پرورش اين مولود باشيم."

پيش از آن نيز هنگامي كه ما در مبارزات دانشجويي بوديم، گاهي زمزمه حركت مسلحانه از نوع كوبا به گوش مي‌رسيد، ولي در آن شرايط، قاطعانه به چنين راه‌حلي پاسخ منفي داده مي‌شد، با اين استدلال كه شرايط چنين حركتي در ايران مهيا نيست. از اين رو قبل از حوادث سال‌هاي 41 و 42 شعار جبهه ملي و همچنين نهضت آزادي، استقرار حكومت قانون بود. تا اين كه مرحوم دكتر مصدق در سال 1340 در تقريري بر كتاب حسن صدر تحت "عنوان الجزاير و مردم مجاهد" مطلبي به اين مضمون گفت كه ملت ايران بايد از مجاهدت‌هاي ملت الجزاير الهام بگيرد. اين گفته مرحوم مصدق همانند جرقه‌اي بود كه محيط دانشگاهي ما را تحت تأثير خود قرار داد، چرا كه مرحوم مصدق كسي بود كه بار سال‌ها مبارزه قانوني و پارلماني را به دوش مي‌كشيد. بنابر اين وقتي چنين شخصيتي در سال 1340 به ضرورت درس گرفتن از انقلاب الجزاير رسيد، جواناني چون بنيان‌گذاران مجاهدين نمي‌توانستند از اين گونه جمع‌بندي‌ها اثر نپذيرند. پديده پانزده خرداد نيز روند اين جمع‌بندي را تسريع كرد؛ يعني چالشي كه در آن مقطع ميان نيروهاي ملي و مذهبي و رژيم شاه به وجود آمد، تقريباً همه جناح‌ها را به اين جمع‌بندي رساند كه پروسه قانوني و مسالمت‌آميز راه به جايي نمي‌برد.

 

.

مرحوم دكتر مصدق در سال 1340 در تقريري بر كتاب حسن صدر تحت "عنوان الجزاير و مردم مجاهد" مطلبي به اين مضمون گفت كه ملت ايران بايد از مجاهدت‌هاي ملت الجزاير الهام بگيرد. اين گفته مرحوم مصدق همانند جرقه‌اي بود كه محيط دانشگاهي ما را تحت تأثير خود قرار داد

 

تكيه نمودن به امكانات مردمي تا آن حد بود كه پيشنهاد كمك مالي سرهنگ قذافي در سال 1352 از طرف مجاهدين رد شد. اين پيشنهاد بعد از آن صورت گرفت كه سرهنگ قذافي كتاب راه انبيا، راه بشر را مطالعه كرده و مجذوب مطالب آن شده بود.

ترسيم فضاي آن مقطع مي‌تواندن به فهم بيشتر اين روند كمك كند. تحريم انتخابات توسط دو تن از مراجع يعني آيت‌الله شريعتمداري و آيت‌الله ميلاني، زنداني شدن آيت‌الله قمي و آيت‌الله خميني، طرح مبارزه با كاپيتولاسيون و سپس تبعيد آيت‌الله خميني از جمله وقايعي بود كه در ابتداي دهه چهل نقشي تعيين كننده در جامعه مذهبي ايران ايفا كرد. بر اين اساس گروه‌هايي كه بعد از وقايع سال 1342 تشكيل شدند، روش مبارزه قهرآميز را در پيش گرفتند. مؤتلفه، جاما، حزب اسلامي ملل، مجاهدين، گروه فلسطين، گروه طوفان، سازمان انقلاب از حزب توده، فداييان و نمونه‌هايي از اين گروه‌ها بودند. بر اين اساس ضرورت مبارزه قهرآميز با رژيم سلطنتي ابتدا از زبان جريان‌هاي مسن‌تر جنبش و باصطلاح پيرمردها طرح شد كه آن‌ها نيز روند مبارزه قانوني را در طي ساليان دراز طي كرده و از تمام ظرفيت‌هاي قانون اساسي مشروط استفاده نموده بودند. به دنبال پذيرش مبارزه قهرآميز كه مي‌توانست اشكال مختلفي از مبارزه را در بر بگيرد، مجاهدين خط‌مشي مسلحانه را پي‌گيري كردند. در اين جا توجه به مرزبندي مفهوم مبارزه قهرآميز و مقوله مبارزه مسلحانه ضروري است، چرا كه مبارزه قهرآميز الزاماً به معناي اتخاذ مشي مسلحانه نيست و مي‌تواند حتي به يك سكوت اعتراض‌آميز اطلاق شود. ذكر اين نكته از آن جهت لازم است كه بدانيم، چرا مجاهدين بنيان‌گزار از سال 44 تا 50 به كارهاي مطالعاتي، تحقيقاتي و انسجام تشكيلاتي پرداختند، بدون آن كه درگيري مسلحانه داشته باشند؟ در واقع مبارزه قهرآميز از مراحل گوناگوني عبور مي‌كند كه در نهايت يكي از اشكال آن مي‌تواند مبارزه مسلحانه باشد.

در پايان اين محور بايد گفت كه اتخاذ هر خط‌مشي جديد در جامعه، نياز به طي شدن مراحل تاريخي، اجتماعي و قانوني ويژه خود دارد و نمي‌توان خودسرانه تصميم گرفت. مجاهدين بنيان‌گذار نيز از اين مراحل عبور كردند و نه آن كه با روحيه ماجراجويي و آنارشيستي، به ضرورت چنين كاري برسند. در سال 47 شهيد حنيف‌نژاد و شهيد سعيدمحسن با مرحوم بازرگان و دكتر يداله سحابي ملاقات كردند و جريان تشكيل سازمان و خط‌مشي را توضيح دادند كه مورد تأييد آن‌ها قرار گرفت. گويا دعاي مهندس بازرگان در سال 43 داير بر پيدايش مولود جديد و دعاي مرحوم حنيف‌نژاد مبني بر تأييد خط‌مشي توسط پيش‌كسوتان مبارزه، مستجاب شده بود. از آن به بعد، مرحوم طالقاني، مرحوم بازرگان، مهندس سحابي و آقاي صدرحاج سيدجوادي به طور مستمر در جريان فعاليت‌‌هاي سازمان قرار داشتند.

2-الگوي خود جوش وبومي

بومي و خودجوش بودن الگوي مبارزه مسلحانه مجاهدين، نكته ديگري است كه بايد به آن توجه كرد. تحليل مرحوم حنيف‌نژاد از پديده پانزده خرداد اين بود كه يك قيام مردمي توانايي آن را دارد كه نظام سياسي را سرنگون كند. البته افراد ديگري نيز چون مرحوم احمدرضايي و پدرش آقاي خليل رضايي، همچنين سادات دربندي و كه در جريان حوادث سال 42 بودند، چنين استنباطي داشتند. در خاطرات ارتشبد فردوست نيز به چنين مطلبي برخورد مي‌كنيم؛ او مي‌گويد كه اگر در روز 15 خرداد مردم براي خوردن ناهار و خواندن نماز به مدت سه ساعت خيابان‌ها را ترك نكرده بودند، تهران سقوط مي‌كرد. ارزيابي فردوست نيز بيش از پيش بر مدعاي جريان‌هاي مبارز از جمله مجاهدين صحه مي‌گذارد كه پديده پانزدهم خرداد مي‌توانسته است الگوي يك خط‌مشي بومي قهرآميز باشد. در واقع همان‌طور كه ماركس از پديده انقلاب فرانسه به اين نتيجه رسيد كه از راه انقلاب مي‌توان تحول اجتماعي به وجود آورد، بنيان‌گذاران مجاهدين نيز از قيام 15 خرداد همين الهام را گرفتند، به ويژه براي كساني چون شهيد احمدرضايي كه خود به طور مستقيم در جريان قيام حضور داشتند.

از طرف ديگر مجاهدين تحت تأثير مرحوم بازرگان بودند كه مقوله خودجوش بودن حركت را خيلي با اهميت مي‌دانست و همواره بر الگوهاي بومي و ملي تأكيد مي‌كرد. سال 1341 نه نفر از اعضاي نهضت آزادي به منزل مرحوم طالقاني رفتند كه در آن جلسه مهندس بازرگان و دكتر سحابي نيز حضور داشتند. در آن جا طي يك انتقاد مكتوب نه صفحه‌أي، اين نكته مطرح مي‌شود كه ما علي‌رغم ادعاي مسلماني روش تحليل نداريم و عملاً دنباله‌رو ساير جريان‌ها شده‌ايم. ما نياز به يك روش تحليل اسلامي داريم كه بتوانيم به كمك آن، قضايا را تحليل كنيم. مرحوم بازرگان در پاسخ مطلبي قريب به اين مضمون مي‌گويد: من صحبت‌هاي شما را تأييد مي‌كنم، ولي ما همانند حزب توده نيستيم كه از طرف شوروي تغذيه فكري مي‌شود و بايد كار كنيم تا به چنين دستاوردهايي برسيم. مرحوم بازرگان حتي اتكاي بيش از حد به آثار ترجمه شده انديشمندان مصري را نقد مي‌كرد و مي‌گفت: ما تا چه هنگام بايد ترجمه‌هاي مصري را بخوانيم؟ جزوه "خودجوشي" مرحوم بازرگان هم كه محصول يك سخنراني در سال 1340 بود، مؤيد چنين گرايشي در ايشان مي‌باشد. بنابر اين الگوي مبارزه مسلحانه مجاهدين بنيان‌گذار، حاصل يك روند خودجوش بومي و حاصل مطالعه تاريخ معاصر ايران بود. خود من هم بعد از 15 خرداد در يك جمع‌بندي فردي، از سير استقرايي به اين جمع‌بندي رسيدم. قيام سي تير، كودتاي 28 مرداد، سركوب فداييان اسلام، شهادت دكتر فاطمي، اعدام افسران حزب توده، تبعيد مرحوم مصدق و بالاخره سركوب قيام ملي 15 خرداد به طور طبيعي اين موضوع را به ذهن مي‌آورد كه راهي به جز مبارزه مسلحانه باقي نمانده است.

با آن كه مجاهدين بنيان‌گذار تجربه‌هاي الجزاير، ويتنام و كوبا را در نظر داشتند، ولي تنها در برخي شيوه‌ها از آن‌ها الهام مي‌گرفتند و نفس مبارزه مسلحانه را از روند تاريخي و اجتماعي ايران نتيجه گرفته بودند. آن‌ها حتي به تقليد از روش سازمان فتح رو نياوردند. مرحوم بديع‌زادگان به رهبران فلسطيني گفته بود: شما ما را ياري دهيد تا در خط‌مشي خود توانايي پيدا كنيم و نه آن كه تابع شما گرديم. بنابر اين تحليلي كه الگوي قهرآميز مجاهدين را وارداتي و تأثيرپذير از مبارزات مسلحانه دهه شصت ميلادي آمريكاي لاتين و مي‌داند، با واقعيت تاريخي مطابقت نمي‌كند. به نظر مي‌رسد كه توجه به شرايط بومي و ارايه الگوي خودجوش، درسي است كه ما در هر شرايطي مي‌توانيم آن را راهنماي عمل قرار دهيم. البته همان‌طور كه روند مجاهدين نشان مي‌دهد، اين شيوه برخورد منافاتي با الهام گرفتن از دستاوردهاي ساير ملت‌ها ندارد. يادآوري اين نكته نيز ضروري است كه طرح الگوي خودجوش و بومي، محصول تعصب كورناسيوناليستي يا ديدگاه ايدئولوژيك نيست، بلكه نوعي واقع‌بيني اصولي است؛ چرا كه اگر يك الگو،

 

در خاطرات ارتشبد فردوست نيز به چنين مطلبي برخورد مي‌كنيم؛ او مي‌گويد كه اگر در روز 15 خرداد مردم براي خوردن ناهار و خواندن نماز به مدت سه ساعت خيابان‌ها را ترك نكرده بودند، تهران سقوط مي‌كرد. ارزيابي فردوست نيز بيش از پيش بر مدعاي جريان‌هاي مبارز از جمله مجاهدين صحه مي‌گذارد كه پديده پانزدهم خرداد مي‌توانسته است الگوي يك خط‌مشي بومي قهرآميز باشد.

 خودجوش و بومي و در واقع محصول حركت جوهري جامعه نباشد، در تعارض با شرايط دروني انسان‌ها و جامعه قرار مي‌گيرد و نه تنها مشكلي را حل نمي‌كند، بلكه خود ايجاد بحران مي‌نمايد. در شرايط كنوني كه نگاه به بيرون مقبوليت پيدا كرده است، درس گرفتن از تجربه مجاهدين در تدوين راهبردها و راهكارها مي‌تواند مثمر ثمر باشد.

 

3ـ مردمي بودن خط‌مشي

محور سوم، ارتباط سيستماتيك مجاهدين با مردم و قطب‌هاي سياسي و اجتماعي آن زمان بود. منتقدان مبارزه مسلحانه بيش از همه بر جدايي اين گونه حركت‌ها از حركت اجتماعي تأكيد مي‌كنند و آن را الگوي حركت چريكي جدا از مردم تلقي مي‌نمايند. بايد تاريخ دهه چهل و پنجاه را ارزيابي كرد تا مشخص شود كه آيا حركت مجاهدين، جنبش جدا از مردم بود يا اين كه در ارتباط فراگير با آن‌ها رشد كرد؟ از چند جنبه مي‌توان آميخته بودن حركت مجاهدين با مردم را نشان داد. نخستين جنبه، الهام‌گيري از مردم در تدوين استراتژي مبارزه قهرآميز بود. جنبه دوم، ارتباط مستقيم مجاهدين با دانشجويان، بازار و محيط‌هاي كارگري مي‌باشد و جنبه سوم، ارتباط با قطب‌هاي سياسي، اجتماعي بود كه در ميان مردم مقبوليت داشتند و وجه آخر لحاظ نمودن ويژگي مردم‌گرايي در شرايط عضوگيري است.

 

الف ـ تدوين استراتژي و الهام‌گيري از مردم

مرحوم حنيف‌نژاد وقتي كه در شهريور سال 1342 از زندان آزاد شد، به من گفت كه تا پيش از اين تصور مي‌كردم مردم تنها به فكر زندگي روزمره خود هستند و اين ما هستيم كه فداكاري مي‌كنيم، ولي بعد از حركت دهقانان كفن‌پوش وراميني در سال 42 و مقاومت‌هاي مردم در زير شكنجه، به اين نتيجه رسيدم كه ملت به دنبال يافتن راهي جديد است. مرحوم حنيف‌نژاد به مطالعه پديده‌هاي اجتماعي توجه زيادي داشت و حتي از كنار موارد به ظاهر بي‌اهميت عبور نمي‌كرد. به طور مثال، وقتي همراه او بر سر مزار مرحوم نواب صفوي در مسگرآباد مي‌رفتيم، آمدن مردم عادي و فاتحه‌خواني آن‌ها بر سر مزار نواب برايش الهام‌بخش بود و او چنين پديده‌أي را دال بر عميق شدن تضاد مردم و رژيم مي‌دانست. يعني مجاهدين با دقت كارشناسي نمونه‌هاي اجتماعي را ارزيابي مي‌كردند تا سمت و سوي حركت جامعه را تشخيص دهند، نه آن گونه كه برخي خط‌مشي مجاهدين را صرفاً محصول يك نگاه ايدئولوژيك و بدون كارشناسي واقعيت‌هاي اجتماعي ارزيابي مي‌كنند. آن‌ها علاوه بر كارِ كارشناسي بر روي جهت‌گيري مردم، پيشبرد خط‌مشي را نيز تابع عقلانيت كرده بودند. در اين راستا آن‌ها معتقد بودند كه مقدم بر مبارزه مسلحانه، امر كادرسازي و كسب صلاحيت‌هاي ايدئولوژيك و استراتژيك است. به همين دليل مجاهدين از سال 44 تا 1347 قريب به چهار هزار ساعت كار مطالعاتي كردند كه كتاب‌هاي شناخت؛ تكامل؛ راه انبياء، راه بشر؛ اقتصاد به زبان ساده، تفسير سوره محمد، تفسير سوره توبه و تفسيرهاي نهج‌البلاغه محصول چنين دوراني است.

 

ب ـ ارتباط مستقيم با مردم

رابطه مستقيم مجاهدين بنيان‌گذار با اقشار مردم از جمله دانشجويان، بازاري‌ها و كارگران، يكي از نقاط روشن خط‌مشي آن‌ها مي‌باشد كه در واقع الگوي چريك جدا از توده مردم را نفي مي‌كند.

در سال‌هاي 52 و 53 حمايت‌هاي مردمي از مجاهدين بسيار زياد بود و پول، اسلحه، خانه امن و ساير امكانات به صورت فراوان به دست آن‌ها مي‌رسيد. نامه‌هايي نيز مي‌آمد كه در آن مجاهدين به امام حسين(ع) و حضرت عباس(ع) تشبيه مي‌شدند. در دوراني كه من مخفي بودم، با مشاهده اين حمايت‌ها به بهرام آرام گفتم كه تصور مردم از ما صحيح نيست. آن‌ها فكر مي‌كنند ما شبها بيشتر از دو ساعت نمي‌خوابيم، در حالي كه ما شش ساعت را به خواب اختصاص مي‌دهيم. بايد اعلام كنيم كه پاسخ‌گوي نيازهاي آن‌ها نيستيم و اعلام انحلال كنيم تا گروهاي خودجوش رشد كنند و خودشان به حنيف‌نژاد و سعيدمحسن تبديل شوند. البته بهرام آرام در پاسخ من مي‌گفت بايد دعا كنيم كه به اين صلاحيت دست يابيم.

تكيه نمودن به امكانات مردمي تا آن حد بود كه پيشنهاد كمك مالي سرهنگ قذافي در سال 1352 از طرف مجاهدين رد شد. اين پيشنهاد بعد از آن صورت گرفت كه سرهنگ قذافي كتاب راه انبيا، راه بشر را مطالعه كرده و مجذوب مطالب آن شده بود.

 

ج ـ ارتباط سيستماتيك با قطب‌هاي سياسي و اجتماعي

مجاهدين در برقراري ارتباط با مردم، جايگاه مهمي براي قطب‌هاي سياسي و اجتماعي جامعه قايل بودند، بدون آن كه توقع داشته باشند آن‌ها به طور مستقيم در روند مبارزه مسلحانه شركت كنند. مرحوم بازرگان در سال 1347 در پاسخ به درخواست كمك مرحوم حنيف‌نژاد مي‌گويد: من نمي‌توانم چريك شوم و حنيف‌نژاد نيز در پاسخ اين نكته را مطرح مي‌كند كه ما نمي‌خواهيم شما چريك شويد، همين مقدار كه بعد از شروع عمليات ما را تأييد نماييد، كفايت مي‌كند. حمايت افرادي چون مرحوم طالقاني، مرحوم مطهري، دكتر سحابي، آيت‌الله منتظري، آيت‌الله انواري، آيت‌الله خامنه‌اي، حجت‌الاسلام هاشمي رفسنجاني، مرحوم بهشتي، مرحوم رجايي، آقايان گلزاده غفوري، اللهيارصالح، ميرمحمد صادقي، اميرعلايي، آيت‌الله مهدوي كني، مهندس عزت‌ألله سحابي و نهادهايي چون كنفدراسيون دانشجويان خارج از كشور، ارتباط وسيع مجاهدين با قطب‌هاي سياسي، اجتماعي زمان را نشان مي‌دهد. در سال 1350 كه بخش اعظم اعضاي مجاهدين دستگير شدند، بسياري كه هنوز از تكوين چنين تشكيلاتي مطلع نبودند، به محض اطلاع از وجود چنين جمعي مي‌گفتند: ما تصور مي‌كرديم كه مردم خوابيده‌أند، ولي مشت نمونه خروار است و شايد گروهاي ديگري هم باشند كه مشغول فعاليت هستند. در واقع حتي لو رفتن مجاهدين نيز قيام‌گونه بود و حركت ساير گروه‌ها را به اين سمت تسريع كرد. در اين راستا دستگيري مهندس سحابي و حمايت او از مجاهدين طي نامه‌اي كه در مطبوعات چاپ شد، موجب گشت كه همه زندانيان سياسي قديمي به مجاهدين اعتماد كنند.

د ـ لحاظ نمودن ويژگي مردم‌گرايي در عضوگيري‌ها

مرحوم حنيف‌نژاد دو ملاك براي عضوگيري مطرح مي‌كرد، نخست درد دين داشتن و ديگري درد مردم داشتن كه اين ويژگي اخير حاكي از حساسيت مجاهدين نسبت به پيوند با مردم بود. در اين جهت مجاهدين تلاش مي‌كردند حتي نحوه زندگي كردن خود را با مردم همسو كنند. هنگامي كه در بهار سال 1349 در پي يك مأموريت براي شركت نفت به قطر رفتم، در آن جا مرحوم مشكين‌فام، تراب حق‌شناس و فتح‌الله خامنه‌أي را ديدم كه به منظور تماس با سازمان فتح در آن جا به سر مي‌بردند. آن‌ها در يك اتاق محقر كه تنها نصف آن با حصير فرش شده بود زندگي مي‌كردند. در همان اتاق، هم پخت و پز را انجام مي‌دادند و هم اين كه كار تحقيقي مي‌كردند، آن هم در شرايطي كه گرما بيداد مي‌كرد و مگس‌ از سر و روي آن‌ها بالا مي‌رفت

 

 

تدوين خط‌مشي براي حل معضلات جامعه علاوه بر الهام‌گيري از نقاط قوت مردم نياز به ممارست در نزديكي با مردم دارد و بايد در قبال آن‌ها احساس مسؤوليت داشت. در غير اين صورت يك گروه سياسي جدا افتاده از مردم به سرعت دچار خودمحوري خواهد شد. البته اين موضوع به معناي عوام‌زدگي نيست، چرا كه در اين رابطه تكامل و تعالي هر دو طرف مطرح مي‌باشد.

.

مجموعه ويژگي‌هاي فوق تا آن جا وضوح داشت كه حتي حزب توده در سال 1352 نحوه مبارزه مجاهدين را به دليل پيوند آن‌ها با مردم تأييد كرد، با آن كه آن‌ها مبارزه مسلحانه را قبول نداشتند. تا قبل از ترور آيت‌الله شمس‌آبادي نيز هيچ‌گونه نقدي از سوي روحانيت به جنبش مسلحانه صورت نگرفت.

در نتيجه‌گيري نهايي از محورهاي مطرح شده، مي‌توان گفت كه تدوين خط‌مشي براي حل معضلات جامعه علاوه بر الهام‌گيري از نقاط قوت مردم نياز به ممارست در نزديكي با مردم دارد و بايد در قبال آن‌ها احساس مسؤوليت داشت. در غير اين صورت يك گروه سياسي جدا افتاده از مردم به سرعت دچار خودمحوري خواهد شد. البته اين موضوع به معناي عوام‌زدگي نيست، چرا كه در اين رابطه تكامل و تعالي هر دو طرف مطرح مي‌باشد.

 

در پايان، مرزبندي دو مفهوم مبارزه قهرآميز و مبارزه مسلحانه ضروري مي‌نمايد كه در واقع دو مفهوم عام و خاص هستند. مبارزه قهرآميز مفهوم عامي است كه مي‌تواند راهكارهاي مختلفي از جمله سكوت، تحصن، اعتصاب، پخش اعلاميه، راه‌پيمايي و مقاومت مردمي را دربر گيرد. در اين ميان، مبارزه مسلحانه يكي از اشكال مبارزه قهرآميز به شمار مي‌رود. به همين دليل اين استنباط صحيح نيست كه به محض احساس بن‌بست، مبارزه قهرآميز در شكل مبارزه مسلحانه به نمايش در مي‌آيد. وقتي گاندي به پيروان خود مي‌گويد كه از پارچه‌هاي انگليسي استفاده نكنند، در واقع يك مبارزه قهرآميز را شكل داده است، بدون آن كه دست به اسلحه برده باشد. در واقع جوهره مبارزه قهرآميز مرزبندي عميق بين مردم و يك نظام سياسي است، به گونه‌اي كه هدف شفاف و موانع آن نيز شناخته شود. بر اين اساس راهكارها مي‌بايد در خدمت شفافيت اين هدف باشد و نه آن كه به نفله شدن آحاد اجتماعي منجر گردد. اگر هدف تعالي جامعه و تكامل روابط انساني باشد، در آن صورت جدي بودن در پيمودن مسير قانوني، تدوين يك استراتژي بومي و خودجوش، همچنين ارتباط همه جانبه با مردم و استفاده كامل از ظرفيت‌هاي خالي قانون اساسي، بر تخليه خشم و عقده‌هاي ناشي از سركوب اولويت دارد