دادگاههاي
تفتيش عقايد به روايت اسناد!
كليسا با سوزاندن در آتش و شكنجه يا
ترور رواني، ممنوعيت اشتغال به كار و سانسور آثار قلمي صدها سال بيدينان و
دگرانديشان را تحت تعقيب قرار ميداد. اسناد و پروندههاي تفتيش عقايد از محرمانهترين
اسناد واتيكان بود كه به شدت از آنها مراقبت ميشد. اكنون اصلاحات در رُم شروع
شده است و قرار است اسناد مربوط به شكار انسانها كه در 4500 جلد جمعآوري شده
است، منتشر شود.
كليسا با سوزاندن در
آتش و شكنجه يا ترور رواني، ممنوعيت اشتغال به كار و سانسور آثار قلمي صدها سال بيدينان
و دگرانديشان را تحت تعقيب قرار ميداد. اسناد و پروندههاي تفتيش عقايد از
محرمانهترين اسناد واتيكان بود كه به شدت از آنها مراقبت ميشد. اكنون اصلاحات
در رُم شروع شده است و قرار است اسناد مربوط به شكار انسانها كه در 4500 جلد جمعآوري
شده است، منتشر شود.
هنگامي كه
زمان اجراي حكم اعدام نزديك ميشد، جمعيت در ساحل رود دونا جمع ميشدند. سپس اگنس
را به روي پل آوردند. او سر تا پا ميلرزيد، دعا ميكرد، زاري و شيون مينمود و با
تمام چهرهاش از ناحقي كه بر او روا داشته شده بود شكايت ميكرد ولي بينتيجه بود.
جلادان، اين زن جوان را گرفتند و به داخل آب پرتاب كردند. محكوم به اعدام به كمك
يك پاي خود كه بسته نشده بود، شناكنان خويش را به ساحل رساند و با تمام توان،
تقاضاي كمك كرد. در حالي جمعيت هنوز مردد بودند كه آيا كمك كنند يا نه، جلاد
سريعاً با ميله بلندي او را به زير امواج آب فرو برد.
اگنس به
عنوان قرباني براي سعادت با واريا در چهارشنبه 12 اكتبر 1435 اين گونه جان سپرد.
يك مورخ ناشناس حدود چهار سده بعد از مرگ اگنس برناور، به استناد نقل قولهاي
منتقل شده در طول نسلها ميگويد: او بايستي به عنوان "جادوگر سياسي" ميمرد.
دوك ارنست از خاندان ويتلز باخ او را به عنوان همسر پسر و وليعهد خود آلبرشت
نپذيرفته بود، چون در اين ازدواج رعايت طبقات و شؤون خانوادگي نشده بود.
اگنس متهم
به خلافكاري بر عليه ديوان سلطنتي بود. هفت نفر از شاهزادگان و شواليهها و نجيبزادگان
در دادگاه عليه او شهادت دادند. اگنس برناور، مظنون به فريب شوهرش با عشق جادويي و
زبانهاي ساحرانه شده بود.
تفتيش عقايد، ارگاني وابسته به پاپ بود كه به
نام خدا، اشخاص مظنون به بدعتگذاري، جادوگري و … را تحت تعقيب
قرار ميداد.
در طول پنج سده، از برقراري دادگاههاي تفتيش عقايد به وسيله پاپ
اينوسنس چهارم INNOZENZ
در سال 1252 بعد از ميلاد تا زمان اصلاحات و روشنفكري، براساس تخمينها بين يك تا
ده ميليون انسان به قتل رسيدند كه بيشترين آنها زنده زنده سوزانده شدند. البته
تنها كليساي كاتوليك نبود كه به اين عارضه گرفتار شد؛ اصلاحطلبهايي چون مارتين
لوتر و كالوين (CALVIN) نيز در مقابل دگرانديشان و جادوگران صعوبانهتر
از دادگاههاي تفتيش عقايد پاپ رفتار كردند.
اگرچه هميشه روحانيون ناظر بر شكنجه و بازجويي و اعدامها نبودند،
اما عاملان دنيايي آنها چون دوك ارنست در اشترابينگ (straubing)
و يا نجيبزادگان (حكام) اسپانيايي، دستورات به ظاهر انجيلي را رعايت مينمودند.
اسناد دادگاههاي تفتيش عقايد تا 22 ژانويه
امسال (2000) از آخرين و محفوظترين اسرار دنيا بود. در اين روز بالاترين مقام
حافظ ايمان و دين در كليساي كاتوليك، اسقف اعظم ژوزف راتسينگر ((Joseph Ratzinger آلماني، بخشي دستچين شده از اسناد محرمانه واتيكان را افشا كرد.
كليسا با سوزاندن در آتش و شكنجه يا ترور
رواني، ممنوعيت اشتغال به كار و سانسور آثار قلمي صدها سال بيدينان و دگرانديشان
را تحت تعقيب قرار ميداد. اسناد و پروندههاي تفتيش عقايد از محرمانهترين
اسناد واتيكان بود كه به شدت از آنها مراقبت ميشد. اكنون
در طول پنج سده، از
برقراري دادگاههاي تفتيش عقايد به وسيله پاپ اينوسنس چهارم INNOZENZ در سال 1252 بعد از ميلاد تا زمان اصلاحات و روشنفكري، براساس
تخمينها بين يك تا ده ميليون انسان به قتل رسيدند كه بيشترين آنها زنده زنده
سوزانده شدند.
اصلاحات در رُم شروع
شده است و قرار است اسناد مربوط به شكار انسانها كه در 4500 جلد جمعآوري شده
است، منتشر شود.
او در مورد افشاي اسرار تفتيش عقايد گفت: اين به خاطر شفافيت و كشف
حقايق است و نه چيز ديگر. و اسقف اعظم واتيكان اشيله زيلو
ستريني (Achille Silvestrini) نيز ذوقزده گفت: افشاي اسناد تفتيش عقايد از آرشيو محرمانه،
"نوعي اصلاح و پاكسازي داخلي است".
مدتهاي مديد، كليساي كاتوليك سعي ميكرد سخنان
آرامبخشي درباره تفتيش عقايد بگويد يا از تبعات آن بكاهد. اولين بار پاپ پاول دوم
(Paul II) بود كه آشكارا از اين ننگ نام برد. وي در سال 1994 در نامهاي به
اسقفها نوشت: "چگونه ميتوان انواع خشونتهايي را كه به نام دين شده است،
كتمان كرد و جنگهاي مذهبي و عقيدتي، دادگاههاي نمايشي تفتيش عقايد و بقيه انواع
تجاوز به حقوق بشر را ناديده گرفت؟"
براي اين مرد لهستانيالاصل، به خوبي مشخص شده
بود كه تعقيب بيرحمانه دگرانديشان چه آثاري بر جاي نهاده است. اين موضوع قابل
ملاحظه است كه چنين روشهاي تحميلي به وسيله ايدئولوژيهاي تماميتخواه قرن بيستم نيز
به كار گرفته شدهاند.
چند سال
پيش از آن، پاپ از كليسا خواسته بود: "كليسا بايستي خود اين انگيزه را داشته
باشد كه زواياي تاريك تاريخ خود را بررسي كرده و آن را تحت نور تعاليم انجيل
ارزيابي نمايد". اين خواسته كه منتهاي آرزوي قلبي و ثمره زندگي اوست، برخاسته
از تجربياتي است كه زندگي خود او را در زير يوغ كمونيستهاي تماميتخواه شكل داده
بود. او ميخواست كليساي خود را همچنين در هزاره ديگر هم پابرجا نگاه دارد، آنچه
كه به گفته كشيشهاي نزديك به او اين پيرمرد مريض را سر پا نگاه ميدارد. يكي از
روياهاي پاپ اين است كه با ورود به سال 2000 مقداري زياد از بارهاي گذشته را به
بيرون بياندازد (تشبيه به بالون در حال سقوط كه بارهاي اضافي را پرتاب ميكند تا
دوباره صعود كند).
سرپرست آرشيو كليسا آقاي هرمن اشورت (Herman Schrredt) ميگويد كه "انتشار آرشيو تفتيش عقايد يك عمل شجاعانه نيست،
بلكه عملي عاقلانه است."
اسناد رفتارهاي بيرحمانه خشونتآميز دادگاههاي تفتيش عقايد كه در
بسياري از آرشيوهاي اروپايي محافظت ميشوند دال بر اين است كه متهمان فاقد هر گونه
حقوقي بودهأند و دادستان و مدعيالعموم در عين حال نقش قاضي را بر عهده داشتهأند.
بچهها بايستي از والدين خود خبرچيني ميكردند، زنها به شوهران خود و مردان به
زنان خويش تهمت ميزدند و شكنجه نه تنها مجاز، بلكه واجب بود.
4500 رديف از اسناد منتظر رمزگشايي است.
اسنادي كه نشان ميدهد چگونه بالاترين مقامهاي حافظ شريعت مسيحيت، بيش از 400 سال
از دستورات ناب كليسا محافظت ميكردهأند. اين اسناد (اسناد محرمانه واتيكان) حاكي
از خبرچينيها، اوراق بازجويي و اسناد احكام صادره و همچنين گواهيهايي در مورد
تعداد زيادي از قربانيان "شكار گمراهان شريعت" است.
در مجموع مجلدهاي منتشر شده، مجموعهاي
از اسناد تاريكترين دوران كليساي كاتوليك موجود است. در بين آنها، نامههاي قضات
دادگاههاي تفتيش عقايد، 225 پالت اسناد نامهنگاري با مأموران امنيتي محلي
كليسا، اسناد مربوط به دادگاههاي شهر سينا (Siena)
(ايتاليا)، اسناد مربوط به نحوه برخورد با يهوديها و تعداد زيادي پروندههاي
مالي دادگاههاي كليسا و همچنين ليستبرداري دقيقي از رشوههاي داده شده به چشم
ميخورد. گذشته از آن 50 جلد در مورد محتكران و رباخواران، تمايلات جنسي غيرطبيعي،
جادوگري و خرافيپرستي و در كنار آن پروندههاي مربوط به اداره سانسور و مميزي كتب
كليسا كه زير نظر مقامات مقدس قرار داشت ديده ميشود.
اداره سانسور بايستي با وسواس جستوجو ميكرد
كه كدام يك از آثار چاپي ضاله، مسؤول زيان وارده بر سلامت رواني پيروان شناخته ميباشد.
اسناد و مدارك واقعي آرشيو ملي بسيار وسيعتر
از وضعيت فعلي آن بود. دو سوم اسناد در ابتداي قرن نوزدهم ناپديد شد. در سال 1810
ناپلئون تمامي آرشيو را به پاريس منتقل كرد. او آرزو داشت تمامي آثار هنري و
گنجينههاي مدارك و آرشيوها را براي افزايش اعتبار خودش و فرانسه در پايتخت جمعآوري
كند.
در سال 1816 واتيكان اموال خود را پس گرفت. براي تأمين مخارج انتقال
اسناد از پاريس به رم، نمايندگان واتيكان، "مدارك بيارزش" دادگاهها را
به دلالها و علاقمندان جمعآوري اسناد فروختند!
كسبه با كاغذهاي قديمي اسناد تفتيش عقايد، پاكت ميوه درست ميكردند.
مقداري از آنها هم در عبور از كوههاي آلپ ناپديد شد.
اداره مركزي تفتيش عقايد كليساي كاتوليك رم، در
سال 1542 به وسيله پاپ پاول سوم تأسيس شد. يعني سيصد سال بعد از آن كه اگنوسنس
چهارم اين ارگان را در تمام اروپا به وجود آورده بود. در ابتدا تعقيب جادوگران و
ساحران، به متعصبين غيرتي وابسته به مركزيت تفتيش عقايد و حاكمان دنيايي، براي
آرامش خاطر آنها واگذار شده بود. ولي از اين به بعد دادگاه تفتيش عقايد مستقر در
رم بايستي هم و غم خود را براي مبارزه با بدعتگذاران فوقالعاده خطرناكتر و در
حال رشد در داخل مركزيت كليساي مارتين لوتر و رفقاي او به كار ميبرد.
از سال 1569 پليس اعتقادي پاپ در پاليس (Palais) در نزديكي واتيكان مستقر شد. بر روي سر در قرارگاه به دستور پاپ
پيوس (Pius) پنجم اين شعار نوشته شده بود: "اين
ساختمان براي مبارزه با جادوگري و تبليغ و براي توسعه مذهب كاتوليك بنا شده
است." اين لوح مرمري در ابتداي دهه شصت برداشته شد و اكنون در انبار متروكه
پاپ نگهداري ميشود.
اولين مورخي كه از گلاسنوست (Glasnost)(اصلاحات)
واتيكان سود برد، پيتر اشميت (PeterSchmidt)
48 ساله است. هزينه تحقيقات اشميت را دانشگاه كلن و انستيتوي آلماني تاريخ رم براي
سه سال تضمين كرده است. او تقريباً تمام روزهاي هفته در اتاق مطالعهاي كه براي
اين كار آماده شده است، در آرشيو تفتيش عقايد كنكاش ميكند.
جنجاليترين كشف او "سريجر مانيا" Serie
Germania را يك رديف اسناد و نامه
از آلمان به مركزيت رم است. اين سري از نامهها از سال 1557با نامهاي از اسقف شهر
آگس بورگر Augsburger
به نام اتو تروخس Otto Truchsess شروع ميشود كه در آن، فرزند يك پزشك به دادگاه تفتيش عقايد لو
داده ميشود. اين سري با 12 جلد و تا قرن 18 ادامه مييابد. هر جلد از اسناد حدود
30 سانتيمتر ضخامت دارد و شامل گزارش كاملي از جادوگري در مناطق آلمانينشين است
كه در آن به طور يكسان درباره پروتستانها و كاتوليكها به رم گزارش شده است.
خبرچينان تفتيش عقايد، با وسواس و حتي
از فاصله دور هر كس را بوي معاند و جادوگر ميداد جستوجو ميكردند. خلاصهاي از
يك صورتجلسه به زبان ايتاليايي چنين است: در 26 ژوئن 1634 صاحب مسافرخانه به مركز
تفتيش عقايد شهر گزارش داد كه او اموال يك تاجر آلماني به نام شوبينگر (Schobinger) را در انبار خود نگهداري كرده است. مسؤول تفتيش عقايد از او ميپرسد
كه آيا به او گفته شده بود كه شوبينگر معاند است؟ او پاسخ منفي ميدهد و ميگويد
فقط گفته شده بود كه او آلماني است. مسؤول ميپرسد كه آيا به او تفهيم شده است كه
تمام تجار آلماني معاند هستند؟ پاسخ: آري، …
تعدادي از تجار، براساس پرونده بازداشت
شده و بازجويي ميشوند. آنها بايستي طرفهاي تماس ايتاليايي خود را معرفي كرده و
نام تجار آشناي خود را بگويند. صاحب مسافرخانه نيز بازداشت ميشود. با اين وجود
داستان به سادگي حل شده و بازداشتشدگان آزاد ميشوند، چون تفتيش كنندگان خواهان
مشكلات ديپلماتيك با شاهزادگان و نجباي آلماني نبودند.
همه اسناد مربوط به مميزيها به طور كامل باقي مانده است. در
مجموع، تعداد 328 مجموعه اسناد نگهداري ميشود. اداره سانسور و مميزي در واكنش به
اختراع چاپ در سال 1571 ميلادي تأسيس شد. اختراع چاپ به وسيله يوهانس گوتنبرگ،
رهبران كليسا را با دردسر مواجه نمود؛ زيرا افراد عادي هم شروع به مطالعه و
يادگيري و بدين وسيله شروع به انديشيدن كردند. افكار اصلاحطلبان و ترجمه انجيل به
وسيله مارتين لوتر در تيراژ ميليوني توزيع شده بود.
در ليست كتب ممنوعه، آثار متفكران مشهوري از ايتاليا، فرانسه،
اسپانيا و آلمان و به ضميمه برخي از آنها اين يادداشت كليشهاي ديده ميشود
"تمام آثار ممنوع است". در اين ليست نام "ولتر"، دشمن كليسا
با تمامي آثارش ديده ميشود. ولتر قربانيان دادگاه تفتيش عقايد را بالغ بر ده
ميليون انسان تخمين زده بود.
همينطور نام فيلسوف خداپرست "امانوئل كانت" به خاطر اثر
"نقدي بر فرد ناب" در اين ليست ديده ميشود. نام "بالزاك" با
تمام رمانهايش در ليست سياه آورده شده است.
طبق تخمين پروفسور هوبرت ولف (Hubert Wolf)، استاد الهيات دانشگاه فرانكفورت، واتيكان حدود 10000 جلد كتاب يا
مجموعه آثار را در ليست سياه قرار داده بود. اين روند تا مجمع عمومي دوم كليسا در
سال 1965 ادامه داشت. عاقبت در اين مجمع عمومي، باقيمانده تنگنظريها و احساس
قيموميت بر روشنفكران كنار گذارده شد.
آخرين ليست سياه مربوط به سال 1961 است كه
تمامي آثار ژان پل سارتر فيلسوف اگزيستانسياليست و كتاب "استاندارد
فمينيست" متعلق به همسر او سيمونه دو بوايور (Simone de Beauroir)، كتاب "موجود ديگر"، همينطور رمان "پوست از
نويسنده ايتاليايي مالاپارت (Curzio Malaparte)
و تمامي آثار رماننويس ايتاليايي آلبرتو موراويا (Alberto Moravia)
و نويسنده فرانسوي گيده (Andre Gide)
و همچنين كتاب "مسيحي بالغ" نوشته ژزف تومه (Josef Thome)
آلماني را در برميگيرد.
بعضي از مفتشين عقايد از موقعيت خود
براي ثروتأندوزي سود ميبردند. بدترين آنها ديهگو رودريگز لوسرو (Diego Rodriguez Lucero)
بود كه در سال 1499 در كوردوبا قاضي دادگاه جادوگران و ساحران شد. او با وسواس
تمام در بين ثروتمندان شهر به دنبال نقاط ابهامآميز ميگشت تا آنها را محكوم
كرده و بسوزاند و سپس ثروت آنها را تصاحب كند.
اسناد اداره سانسور، بيانگر آن است كه طي
ساليان دراز، چگونه و چرا يك نويسنده مورد بيمه ري قرار ميگرفته است. اين اسناد طي
قرنها شديداً محافظت شده و محرمانه تلقي ميگشت، به عنوان مثال هاينريش هاينه (Heinrieh Heine) به شهادت اين اسناد، صدراعظم اتريش شاهزاده متريخ شاعر آلماني را
در رم متهم كرده است. اين نجيبزاده اتريشي در مورد شاعر آلماني گفته است كه او
افكار انقلابي خطرناكي را اشاعه ميدهد كه ميتواند پايههاي ساختار فئودالي اروپا
را متزلزل نمايد. در نهايت ناظران انتشار كتب فقط آثار فكري او را آتش زدند و خود
او از مجازات در امان ماند.
شانس زنده ماندن بعد از متهم شدن به جادوگري، شامل حال همه كساني كه
گرفتار دادگاه مقدس تفتيش عقايد رمي شدند، نگرديد. شديدترين برخورد در دوران تعقيب
ساحران را پليس عقيدتي در اسپانيا و آلمان از خود نشان دادند.
دادگاه تفتيش عقايد اسپانيا در دهه 70 سده 15 ميلادي، با تلاش راهب
صومعه دوميكان، "آلنسو هوجدا" Alonso de HoJeda تأسيس شد. هوجدا نزد خانواده سلطنتي يهوديهاي
مسيحي شده، ايزابلا (Isabella) از شهر كاستيلين tilien و فرديناند Ferdinand از اهالي آراگون را متهم كرد كه آنها
مخفيانه به عقايد خود پايبندند و چون در مشاغل دولتي بالايي قرار دارند، ميتوانند
براي خانواده سلطنتي خطرناك باشند.
اين استدلال مورد قبول خانواده سلطنتي قرار گرفت و آنها تقاضاي
تأسيس يك سازمان تفتيش عقايد مستقل از رم را نمودند. چون اسپانيا گذشته از داشتن
عقايد ضد يهودي مخالف پاپ هم
برخلاف ساير نقاط ايتاليا، مقر پاپ
از شكار جادوگران در امان بود كه اين به دليل بينش بهتر كاردينالهاي رم بود. در
سال 1588 آنها اعلام كردند كه زنان متهم به جادوگري اجازه ندارند، زنان ديگر را
به عنوان شريك جرم معرفي كنند.
بود، آنها تقاضا كردند كه اين سازمان جديد زير نظر دولت اسپانيا
قرار گيرد. پاپ زيگتوس (Sixtus)
نهم با اين تقاضا موافقت كرد.
در 6 فوريه 1481 در سويل (Sevilla)ا اولين "نمايش عقيدتي" بر ضد شش نفر
مسيحي يهوديالاصل برگزار شد و آنها در آتش سوزانده شدند. تا سال 1490 در شهرهاي
جنوبي اسپانيا بيش از 400 نفر ديگر مجازات شدند. بيشتر آنها از خاندان متمول
بودند و اموال آنها مصادره شد.
اولين تفتيش عقايد بزرگ از سوي توماس دو
توركومادا Tomas de Torquemada راهب صومعه دومينيكن و اعتراف گيرنده (بازجوي) شاهزاده خانم
ايزابلا (Isabella) بود. او بسياري از ساحران را در روزهاي مقدس
براي مؤمنان به نمايش ميگذارد. در سال 1481 او 12000 يهودي را كه حاضر به غسل
تعميد و پذيرش مسيحيت نشده بودند، در آتش سوزاند.
بعد از
شكست و نابودي سلاطين اسلامي در گرانادا، در سال 1492 مأموران تفتيش عقايد ميدان
وسيعي براي فعاليت خود يافتند. مسلمانهايي كه به دين مسيحيت گرويده بودند پليس امنيتي
كاتوليك، شبكه ماهرانهاي براي اثبات عدم ايمان واقعي آنها براي گرفتار نمودن
آنان ايجاد كرده بود. هر كس كه شراب يا گوشت خوك نميخورد به عنوان ساحر بالقوه
معرفي ميگشت و همينطور زناني كه انگشتان خود را حنا ميبستند يا هر كس كه زياد
به آداب نظافت مقيد بود، مظنون تلقي ميشد، چون كه در قرآن، قبل از هر عبادتي
دستور شستشو داده شده است.
مسأله مسلمانهاي جزاير را مفتشين عقايد در سال 1609 در عرض چند
روز حل كردند. آنها تمام مسيحيهاي موريس (Morisco)
را به شمال آفريقا منتقل كردند. تعداد آنها تا 3 ميليون نفر تخمين زده شده است.
بعضي از مفتشين عقايد از موقعيت خود براي ثروتأندوزي
سود ميبردند. بدترين آنها ديهگو رودريگز لوسرو (Diego Rodriguez Lucero) بود كه در سال 1499 در كوردوبا قاضي دادگاه جادوگران و ساحران شد.
او با وسواس تمام در بين ثروتمندان شهر به دنبال نقاط ابهامآميز ميگشت تا آنها
را محكوم كرده و بسوزاند و سپس ثروت آنها را تصاحب كند. بدين خاطر او از كشف شبكه
توطئهگران يهوديهاي ايمان آورده (مسيحي شده) خبر داد كه در فكر ايجاد
"سرزمين يهود" در اسپانيا هستند. او در يك مجازات دستهجمعي 107 نفر
مظنون را در آتش سوزاند.
چگونگي
اعدام دستهجمعي دادگاه تفتيش عقايد اسپانيا را يكي از شهود ماجرا در سال 1680 به
رشته تحرير درآورد. مراسم مقدس حدود دو روز طول كشيد كه طي آن روحانيون مزين به
انواع زينتآلات، نمايش اعتقادي سوزاندن 80 جنايتكار را اجرا كردند. برابر تشريفات
به زندگي آنها خاتمه داده شد.
دادگاه
تفتيش عقايد اسپانيا كه در اثر اشاعه اتهام "جادوگري" به پروتستانهاي
آلماني رونق بيشتري يافته بود، در دوران رنسانس متزلزل شد. البته اين موضوع در
مورد تمام دادگاههاي تفتيش عقايد صادق است. در سال 1808 ژوزف بناپارت، برادر
ناپلئون بناپارت، شكنجهگاههاي مسيحي را تعطيل اعلام كرد، ولي كشتار در اسپانيا
18 سال بعد از آن خاتمه يافت. در سال 1826 در والنسيا آخرين جادوگر اعدام شد.
توهم وجود
جادوگري از دو منبع تغذيه ميشد؛ يكي از دوران سحرآميز قرون وسطا كه پر از ساحران
و ارواح خبيثه بود و ديگري از تصور ريشهدار در مسيحيت درباره ترس از زنان به
عنوان عاملان انحراف!
در
اين فضاي توهمآميز، حكمرانها، اسقفها و پاپ تصور ميكردند كه جادوگران، شياطيني
با چهره انساني هستند. ترس از زنان، به عنوان پذيرنده افكار خبيثه، هنوز هم در
تفكر مدارس تربيت كشيش موجود است.
اولين
جادوگر در سال 1275 در شهر تولوز فرانسه سوزانده شد. مورخان حدس ميزنند كه در تمام
اروپا بيشتر از يك ميليون زن قرباني توهمات شدند.
به ويژه در آلمان، تعقيب جادوگران فضاي شديداً ناامني را به وجود
آورده بود. در سال 1487 كتابي در تقبيح جادوگران به نام تبر جادوگران (Malleus Malepicaplim) به قلم دو مفتش عقايد يعني هاينريش اينستيتوريس (Heinrich Institoris) و ياكوب اسپينگر Jakob Sprenger منتشر شد كه در واقع ميتوان از آن به عنوان كتاب كلاسيك دشمني
مسيحيت با زنان نام برد.
در شهر بامبرگ (Bamberg)
كه مقر اسقف اعظم بود؛ در طول يك سال 600 زن به عنوان جادوگر اعدام شدند. در
زيگبورگ (Siegburg) 200 نفر و در فولدا (Fulda)
در عرض 3 سال 205 نفر مجازات شدند. پروتستانهاي اصلاحطلب به ويژه مارتين لوتر،
در اين مورد از كاتوليكهاي وفادار پاپ بهتر نبودند.
برخلاف
ساير نقاط ايتاليا، مقر پاپ از شكار جادوگران در امان بود كه اين به دليل بينش
بهتر كاردينالهاي رم بود. در سال 1588 آنها اعلام كردند كه زنان متهم به جادوگري
اجازه ندارند،زنان ديگر را به عنوان شريك جرم معرفي كنند. اين ممنوعيت باعث شد كه
در ايتاليا توهم شكار جادوگران به مانند كشورهاي ديگر گسترش نيابد.
از افراد معدودي كه علناً بر ضد اين اپيدمي
موضع گرفتند؛ فردريش فون اشپه Friedrich Von Spee بود. اين آلماني “Jesuit”
ميبايست در مراسم اعدام بسياري از زنان شركت ميكرد. او در كتاب خود به سال 1631
روشهاي غيرانساني دادگاههاي تفتيش عقايد را چنين زير سؤال برد: "من شخصاً
ميتوانم سوگند بخورم كه تا به حال هيچ محكوم به جادوگري را تا شعلههاي آتش بدرقه
نكردهأم كه با توجه به همه جوانب امر معتقد باشيم او واقعاً گناهكار است".
اشپه درباره كشور خود ميگويد: "داغ كردنها، كباب كردنها و سوزاندنها در
سرزمين پدري ما آن چنان گسترده شده كه هيچ چيز بدين اندازه به عزت و احترام ملي ما
در خارج لطمه نزده است." حكام و دولتها از ترس عمومي از ساحران و جادوگري
براي نابودي زيردستان و رقيبهاي خود استفاده ميكردند. اين توهم تيره هنگامي به
تدريج فروكش كرد كه علم و جريان روشنفكري دنيا را به گونهأي عقلاني توصيف و تحليل
كردند. آخرين جادوگر در سال 1782 در كانتون گلاروس (Glarus)
سويس در آتش سوخت.
در سال 1431 دادگاه تفتيش عقايد در ميدان شهر
يك دختر ساده روستايي را در آتش سوزاند. اين دختر در مبارزات براي رهايي فرانسه را
از اشغال انگليسيها شركت كرده بود. او دوشيزه اورلئان (Orlean)
بود و چون جز جنگاوري و شجاعت نتوانستند تهمتي به او بزنند، سران كليسا در اثر
فشار انگليسيها برايش كيفرخواست جادوگري صادر كردند: "ميكائيل مقدسي كه اين
زن ادعا ميكند ظاهر شده است، ميتواند يك شيطان باشد كه وجود او را تسخير كرده
است".
براساس
اسناد منتشر شده، دادگاه تفتيش عقايد مركزي در رم، بسيار نرمتر عمل ميكرد. آنها
در يك دوران 400 ساله، كمتر از هزار نفر متهم به جادوگري را اعدام كردند. هر كس كه
از عقايد انحرافي توبه ميكرد، به جريمه، شلاق يا به عنوان پاروزن در زنجير براي
راندن قايقها محكوم ميگشت. فقط آنهايي كه سرسخت بودند، شانسي براي ادامه حيات
نداشتند. اسناد نشان دهنده محكوميت 66 نفر جادوگر در سال 1568 ميباشد. در اوايل
كار 22 نفر متهم توبه كردند. در بين آنها يك نفر كنت اشرافي بود كه به جرم تشكيل
حرمسرا از زنان يهودي در مورد مسيحي ماندن او تشكيك به وجود آمده بود.
در دومين دادگاه، از 25 متهم فقط 5 نفر سرسختي كردند و تحويل بازوي
دنيا (Arm Ubergeben) گرديدند. 3 نفر از 19 نفر در نوامبر آن سال
به مرگ در آتش محكوم شدند.
اداره جديد تفتيش عقايد مركزي مورد نفرت مردان رم بود و آنها 17
سال بعد از تأسيس آن، در سال 1559 به مركز انگيزيسيون هجوم برده، پروندهها را
بيرون ريخته، مأمورين تفتيش عقايد را كتك زده و ساختمان آن را به آتش كشيدند. اما
اين هجوم تأثيري نداشت و دو سال بعد از آن، پاپ پيوس پنجم در همان محل ساختمان
جديد تفتيش عقايد را ساخت.
گزارش يك اعدام
يك مشعل سوزان در مقابل صورت محكوم قرار داده
شده است تا به او اخطار نمايد اگر توبه نكند چه چيزي در انتظار اوست. در اطراف
قرباني تعداد زيادي راهب ايستادهاند كه با تعصب اين جنايتكار را در تنگنا ميگذارند
تا توبه كند. او به آرامي ميگويد: "من ميخواهم به دين مسيحيت وارد
شوم"؛ يعني كلماتي كه او هرگز تا به حال به زبان نياورده بود. اين اقرار باعث
شادماني بيحد راهبان ميشود. آنها مهربانانه او را در آغوش ميگيرند و خدا را بينهايت
شكر ميكنند كه در هدايت به روي اين مرد گشوده شده است. من نيز شكر به جا آوردم و
آرزو كردم روحهايي كه علايم زيادي براي رهايي آنها وجود دارد، از بين نروند.
از پشت
تيركي كه جلاد در كنار آن ايستاده بود، فرمان دادم كه فوراً او را خفه كند، چون
بسيار مهم بود كه تأخيري در اجراي حكم به وجود نيايد. جلاد هم سريعاً اين كار را
انجام داد.
موقعي كه اطمينان حاصل شد كه آن مرد ديگر زنده
نيست، به جلاد دستور داده شد چوبها و هيزمها آتش زده شود. او فوراً اين كار را
انجام داد. آتش از همه جا زبانه كشيد و شعله سريعاً به سكوي اعدام رسيد… هنگامي كه آتش طنابهايي را كه با آن محكوم را بسته بودند سوزاند،
او از داخل دريچه باز به داخل آتش افتاد و تمام جسم او به خاكستر تبديل شد. (گزارش
يك مفتش اعتقادي از شهر مادريد در سال 1719)
يك ماه بعد
از اعلام اين نمايش اعتقادي، جشني همراه با راهپيمايي از كليساي مريم مقدس بدين
ترتيب شروع شد؛ در ابتداي دسته يكصد نفر زغالفروش حركت ميكردند كه همه مسلح به
نيزههاي بلند و تفنگهاي فتيلهاي بودند. آنها هيزم و چوب ميآوردند كه به وسيله
آن جنايتكاران به آتش كشيده ميشدند.
بعد از آنها،
راهبهاي دومينيكن حركت ميكردند؛ سپس دوك اعظم (پادشاه) بود كه پرچم تفتيش عقايد
را حمل ميكرد؛ پشت سر آنها يك صليب سبز رنگ با پوشش سياه حمل ميشد، بعد از آنها
اشرافزادگان و شخصيتهاي ويژه قرار داشتند؛ يعني آنهايي كه مورد وثوق و اعتماد
تفتيش عقايد بودند. در انتهاي دسته 50 نفر نگهبان تفتيش عقايد قرار گرفته بودند كه
لباسهاي سفيد و سياه به تن داشتند. هيأت وارد ميداني شد كه در آن پرچم و صليب
سبزرنگ بر روي پايهاي نصب شده بود. راهبها قسمتي از شب را به خواندن سرودهايي از
كتاب مقدس گذراندند و از سپيدهدم تا ساعت شش صبح چندين مراسم نيايش (عشاء رباني)
به جا آوردند.
در ساعت 8
صبح راهپيمايي زغالفروشان شروع شد. بعد از آنها 30 نفر، مجسمههاي انساني ساخته
شده از مقوا را با مقياس واقعي به نمايش
در ساعت هشت صبح راه پيمايي زغال فروشان شروع شد. بعداز آنها 30نفر،مجسمه هاي انساني ساخته شده از
مقوا را با مقياس واقعي به نمايش گذاشتند. بعضي از آنها نمادي از اشخاصي بودند كه
در زندانها مرده بودند و برخي ديگر نماد افرادي بودند كه از دادگاه تفتيش عقايد
گريخته و از حقوق قانوني مرحوم شده بودند. بعد از آن 12 زن و مرد طناب بر گردن،
مشعل در دست را وارد كردند كه كلاههايي از مقوا به بزرگي 3 پا بر سر داشتند و بر
روي آن جنايات آنها نوشته شده بود. پس از آن 50 نفر ديگر مشعل به دست وارد شدند
كه لباسي زردرنگ و بدون آستين بر تن داشتند كه بر روي آن ضربدر قرمزرنگي وجود
داشت. آنها جنايتكاراني بودند كه از جنايات خود توبه كرده بودند. به دنبال آنها
20 زن و مرد مجرم كه هر كدام سه بار بعد از شكستن توبه به دنبال گمراهيهاي گذشته
رفته بودند، قرار داشتند كه اينك به مرگ در آتش محكوم شده بودند.
هر يك از
كساني كه آثار ندامت از خود نشان ميدادند، قبل از سوزاندن خفه ميشدند و بقيه كه
سرسختانه در گمراهي پافشاري ميكردند بايستي زنده زنده در آتش ميسوختند. آنها
لباسهاي بدون آستين چلوار كه بر روي آن شيطان و شعله آتش نقاشي شده بود به تن
داشتند و عرقچيني از همان نوع بر سر. پنج يا شش نفر از آنها دهانشان بسته شده بود
تا نتوانند كلامي الحادي بر زبان آورند. محكومان به اعدام، به وسيله راهبان محاصره
شده بودند تا آنها را در بين راه آماده مرگ كنند. مفتش بزرگ اعتقادات (ارغواني
پوش) نفر آخر بود. بعد از آن جشن نيايش (عشاء رباني) شروع شد و حدود ساعت 12 قرائت
احكام آغاز گرديد. اين مراسم تا ساعت 9 شب ادامه داشت و در خاتمه نيايش ديگري
(عشاء رباني) برگزار گرديد و پس از آن پادشاه جايگاه را ترك كرد. محكومان به مرگ
(در آتش) تحويل دادگاه شدند. آنها را سوار بر الاغ كرده، به سوي دروازه بردند و
در نيمههاي شب آنها را سوزاندند.
معروفترين قرباني تفتيش عقايد رم، راهب
دومينيكن، گيوردانو برونوي پيمانشكن بود (Giordano Bruno).
اين راهب به خاطر اعتقاداتش و تصوري از خدا كه شديداً با عقايد سنتي و طرز تفكر
كليساي دهه هفتاد سده 16 تفاوت داشت، مظنون به سِحْر و جادوگري شد.
او براي جلوگيري از
دستگيري فرار كرد، امّا بعد از سالها آوارگي در فرانسه، انگليس، آلمان و سويس، او
را در ونيز به دام انداختند و به دادگاه تفتيش عقايد تحويل دادند.
قاضي ابتدا
قريب به هشت سال او را در زندان نگهداشت و بعد هيأتي متشكل از 9 كاردينال او را به
عنوان "جادوگر سرسخت و توبهناپذير" محكوم كردند. او 9 روز بعد در 17
فوريه 1600 اعدام شد. روزنامهاي درباره اين نمايش جنجالي نوشت:
"برادر دومينيكن قبيح از منطقه نولا (Nola) كه درباره او قبلاً هم گزارش داده بوديم، صبح روز پنجشنبه زنده
زنده در آتش سوخت. او يك جادوگر سرسخت و بيمثال بود. كسي كه بدعتهاي زيادي با
وسوسههاي شيطاني خود بر ضد اعتقادات ما ايجاد كرد، مخصوصاً بر ضد باكره مقدس
(حضرت مريم) و مقدسين ديگر. بيچاره آنقدر كلهشق بود كه حاضر بود براي اين كار
بميرد. او حتي ميگفت كه مانند يك شهيد خواهد مرد و روح او از ميان شعلههاي آتش
به بهشت صعود ميكند. او اكنون خواهد فهميد كه آيا حقيقت را گفته است؟"
امّا يك ايتاليايي ديگر زرنگتر از اين راهب بود. دانشمند مشهور
گاليلو گاليله (Galileo
Galilei) در سال 1633 با وجود
اعتقاد به چرخش زمين به دور خورشيد، آن را انكار كرد و تمام عمر را در خانه زنداني
شد. پرونده گاليله براي مدتها جنجال برانگيزترين مورد دادگاه تفتيش عقايد رم بود؛
واقعيتي كه نسلهاي متوالي مخالفان كليسا آن را براي اثبات ناتواني تشكيلات پاپ در
دنياي مدرن نشان ميدادند. البته واتيكان دهها سال پيش پرونده گاليله را از
بايگاني بيرون كشيد و در سال 1992 از او اعاده حيثيت كرد.
"مجمع مقدس رم و انگيزيسيون
عمومي" نامي بود كه تا سال 1908 بدان اطلاق ميشد. به خاطر لزوم ظاهري آراستهتر
نام آن عوض شد، ابتدا به "اداره مقدس" و از سال 1965 اداره تفتيش عقايد
سابق، نام ساده "تجمع براي علوم اعتقادي" را بر خود نهاد.
اين كه
پليس عقيدتي با وجود پا گرفتن جريان روشنفكري و روند تمدن توانست دوران زيادي دوام
بياورد، ريشه آن را بايستي در ادعاي سرسختانه كليساي كاتوليك جستوجو كرد كه تصور
ميكرد تنها مالك تمام حقايق است. به وسيله تفتيش عقايد، سران كليسا ابزار حاكميت
كارآمدي به وجود آوردند تا بتوانند قدرت خود را بر مخالفان و دگرانديشان اعمال
نمايند. در اين رابطه حكام زميني نيز شديداً از آنان حمايت ميكردند، چون آنها هم
از حربه سركوب عقيدتي براي تأديب زيردستان نافرمان خود سود ميجستند.
حتي پاپ
پيوس دوازدهم، در دهه پنجاه اعلام كرد: "خبط و خطا، حق موجوديت و تبليغ
ندارد"، جملهاي كه نزديكي با مفاهيم تفتيش عقايد را تداعي ميكرد. بالاخره
جانشين او يوهانس سيزدهم، آزادي مذهب را به عنوان حق طبيعي بشر پذيرفت. با اين
وجود كليساي رم هنوز مدعي است كه تنها دارنده حقيقت و نشان دهنده راه سعادت است.
از 16 سال پيش كاردينال آلمان، يوزف راتسينگر 71 ساله، به عنوان
سرپرست "مركز علوم اعتقادي" بر زندانهاي سابق مركز تفتيش عقايد نظارت
ميكند. نام و روشهاي اين اداره تحتنظر پاپ عوض شده، ولي هدف باقي است. هنوز هم
سرپرست مركز علوم اعتقادي نظارت ومراقبت ميكند كه تمام كاتوليكهاي دنيا فقط آن
چيزي را كه رم ميگويد، به عنوان واقعيت بپذيرند. او هنوز هم قدرتمندترين فرد بعد
از خود پاپ است.
هر چند كه
راتسينگر مدعي است كه آزادسازي آرشيو تفتيش عقايد كليسا فقط براي كشف حقايق و شفافسازي
و نه چيز ديگر است. ولي اگر چنين است و كليسا واقعاً در پي كشف حقايق است، چرا
تنها اسناد تا سال 1903 ارائه ميشوند، آن هم با وجود اين كه قبلاً كليسا اسناد
آرشيو محرمانه عمومي خود تا سال 1922 را آزاد اعلام كرده بود؟ اين محدوديت باعث
جلوگيري از گفتوگوي راتسينگر با قربانيان جدال ناگوار زمان معاصر ميشود.
دانشمند علوم ديني (الهيات) از توبينگر هانس
كونگ Hans Kung
ميپرسد: آرشيوهاي تفتيش عقايد سده 16 تا 19 به چه درد ميخورد، در حالي كه اسناد
مربوط به قرن بيستم هنوز باز نشده باقي مانده است و هنوز هم در قرن 21 همان تفتيش
عقايد به طور وسيع ادامه دارد. اگر چه ديگر جسم انسان سوزانده نميشود امّا روح و
روان او سوزانده شده و هدف ترور اخلاقي قرار ميگيرد.
پروفسور كونگ صاحب كرسي "پايههاي اعتقادي الهيات"
دانشگاه توبينگن ميداند از چه چيزي صحبت ميكند. او خود يكي از قربانيان تفتيش
عقايد مدرن است، چون در غيرقابل خطا بودن تصميمات پاپ تشكيك كرده بود. مركزيت علوم
اعتقادي كليسا (همان تفتيش عقايد) در سال 1979 با تدريس او مخالفت كرد و او كرسي
دانشگاهي خود را از دست داد.
راتسينگر
تا به حال اجازه مطالعه پرونده برادر ايمانياش را به او نداده است. پروندهسازي
براي او به سال 1957 برميگردد كه هنوز دانشجوي الهيات بود و براي او مخفيانه و
زير شمارهاي در آرشيو تفتيش پروندهسازي ميشد كه نشان دهنده بخش سانسور و كتابهاي
ممنوعه است.
كونگ تنها نبود. با تعداد ديگري از دانشمندان علوم ديني نيز مانند
او رفتار شد. راتسينگر به ويژه طرفداران الهيات آزاديبخش آمريكاي جنوبي را بدون
هيچ ملاحظهاي تحت تعقيب قرار داده است؛ او آنها را به داشتن عقايد ماركسيستي
متهم ميكند.
پدر بوف (Boff)
از كليساي فرانسيسكان مقدس و يكي از مبلغان الهيات آزاديبخش كه به طور قاطع از
كليسا حمايت محرومان را طلب ميكرد، در دهه هشتاد از تدريس، انتشارات و حق سخنراني
منع شد. او در سال 1992 لباس كشيشي را از تن بيرون آورد.
شرايط كاري و محيط سالن مطالعه آرشيو تفتيش
عقايد اين تصور را در استفاده كنندگان القا نميكند كه راتسينگر قلباً راضي به
بازسازي و شفافسازي گوشههاي تاريك تاريخ كليسا ميباشد. در سالن مطالعه فقط براي
12 نفر محقق جا وجود دارد و روزانه تنها چهار ساعت اجازه مطالعه داده ميشود. قهوه
و نوشيدني براي رفع خستگي وجود ندارد، چيزي كه براي استفادهكنندگان ديگر آرشيوهاي
مخفيانه واتيكان امري عادي است.
آقاي سيفرس (Cifres)
رئيس آرشيو اسپانيايي ميگويد: "وضعيت مالي ما بسيار بد است. هدايا و كمكهاي
ديگر ميتواند براي بهبود وضعيت مؤثر باشد". واتيكان يك "انجمن
دوستداران آرشيو" تآسيس كرده است، اما پرسنل آن ناكافي است. آقاي سيفرس
(آرشيو اسپانيا) فقط 3 كارمند دارد.
آلمانيها براي شفافسازي تاريخ معاصر خود بيشتر از اينها خرج ميكنند.
اكنون در اداره بازخواني اسناد اشتازي (Stasi)
وزارت امنيت آلمان شرقي، 3000 نفر كار ميكنند.
با محاكمه گاليله در دادگاه تفتيش عقايد،
كليساي كاتوليك ارتباط خود را با علوم طبيعي براي صدها سال تخريب كرد. واتيكان
اكنون سعي ميكند خسارتهاي وارده را بازسازي نمايد.
در تاريخ 22/6/1633 متهم را وارد صحن دادگاه
تفتيش عقايد كردند. ده نفر از اعضاي تجمع كاردينالهاي اداره مقدس (تفتيش عقايد)
با لباسهاي ارغواني در صومعه سانتاماريا سوپرا مينروا وابسته به دومينيكنها حضور
يافته بودند تا جادوگري را كه مدتها زنداني بود، محاكمه كنند.
اين اولين باري بود كه در تاريخ طولاني اين
دادگاهها، متهم قاضي خود را ميديد. بالاخره بعد از پايان محاكمه و اعلام حكم، او
اجازه سخن گفتن يافت، آن هم براي اين كه از موارد اتهامي كيفرخواست يعني تعرض به
اعتقادات (مسيحيت) توبه كند.
قبل از اين كه محكوم زانو زده و اقرار به
پشيماني و ندامت كند، به دستور قاضي يك پيراهن خشن "ويژه توبه" بر تن
كرد و بعد از آن اقرار به گناهكاري نمود، چرا كه "او تصور كرده بود خورشيد
ساكن و محور حركت دنيا است و زمين محور حركت نبوده و خود در حال حركت است."
در پايان گاليله طي تشريفاتي باشكوه سوگند ياد
كرد كه ديگر اين "خطاها و انديشههاي فرقهگرايانه" را كه تا به حال
اشاعه داده است، هرگز تكرار نكند و هر كسي را كه جرأت نمايد به صورت كتبي يا شفاهي
اين فرضيههاي شيطاني را اشاعه دهد، به مقامات كليسا معرفي نمايد.
پايان متن توبهنامه از قبل آماده شده چنين است:
"من، گاليلو گاليله، از همه آنچه در فوق آمده است، به اختيار
پشيمان هستم".
در حالي كه هنوز اين تواب در هم شكسته در حال خواندن متن تحقير كننده
بود، كاتبان كليسا تكثير متن و ارسال آن به تمام مراكز اسقفنشين اروپا را آغاز
كردند. بلافاصله بايستي تمام جهان مسيحيت مطلع شود كه گاليله، مشهورترين دانشمند
مغربزمين، بعد از اعلام دلايل قاطع دادگاه مقدس تفتيش عقايد، در مقابل صليب شكست
خورده است. سران كليسا تصور ميكردند با پيروزي درخشان اعتقادات در مقابل نخوت
دانشمندان علوم زميني روبرو هستند. زيرا آنها در وجود گاليله نوع جديدي از محققان
سركش را تصور ميكردند.
امّا اين پيروزي ظاهري كه كليسا آن را سريعاً و
با خشنودي به تمام دنيا خبر داد، به شكستي مفتضحانه براي كليساي رم تبديل شد. فاتح
مبارزه علوم و اعتقادات، پاپ اوربان هشتم Urban نبود، بلكه جادوگر سرسختي بود كه بقيه عمر خود را به صورت تحت نظر
در ويلاي شخصي در فلورانس گذراند و عاقبت به عنوان قهرمان فدايي راه علم در تمام
جهان شناخته شد.
كليسا خواسته يا ناخواسته مجبور به حمايت از
اين حكم بود و لذا پيشتازي خود را در زمينه علوم طبيعي از دست داد. تا سال 1600
روحيه علمپروري كليسا در اروپا مشهود بود. مردان دانشمند كليسا مخصوصاً راهباني
چون كيرشر Kiached
با روند تحقيقات علوم طبيعي در حال رشد، همراه بودند. كيرشر كه نابغهاي هم عصر
گاليله بود، يك نوع بلندگو و اولين ماشين حساب را اختراع كرد. او براي اندازهگيري
عمق گودالهاي كوههاي آتشفشان اروپا، بدون هيچ واهمهاي با طناب به داخل دودكش
دماغه وزوس VesuV
وارد شد.
در ميدانهاي ديگر علمي هم جزوئيتها (Jesuiten) دائما افتخار ميآفريدند، به ويژه در علم نجوم يك برادر راهب ديگر
كيرشر به نام "كريستف كلاويوس" (Clavius)
اهل ايالت بايرن اولين نقشه گودالهاي ماه را ترسيم كرد. ديگري به نام كريستف
شاينز (Scheined) هم براساس نقشههاي يوهانس كپلر (Kepler) يك تلسكوپ با توان بالا ساخت كه در سال 1611 به وسيله آن لكههاي
خورشيد را كشف كرد.
مورخان دريافتهأند كه حمله به گاليله را كليسا شروع نكرده، بلكه
تعدادي از پروفسورهاي متعصب فلورانس و پيزا (Pisa)
كه گذشته از اعتقاد به دنياي بطلميوس، به موفقيتهاي گاليله حسادت ميورزيدند به
همراه تعدادي از روحانيون بر عليه او متحد شدند.
بالاخره و با اكراه زياد، سران كليسا وارد اين مجادله شدند و بعد از
مدتي طولاني اداره مقدس تفتيش عقايد گزارشي براي نشان دادن مخالفت فرمانهاي انجيل
با قوانين كوپرنيكوس تهيه نمود. در سال 1616 گاليله به خانه كاردينال بلارمين (Bellarmin) احضار شد و در آن جلسه كاردينال عقايد كوپرنيكوس را به عنوان فقط
يك فرضيه اعلام نمود.
اين كه گاليله به عنوان خروس جنگي ترسناك و حق
به جانب پيشنهاد مصالحه كاردينال را هميشه با مزاح پشت گوش ميانداخت نشانهاي از
شهامت مردانه ولي در عين حال بياحتياطي او بود. اما هنگامي كه پيراهن توبه را
پوشيد، شجاعت خود را از دست داد و
جمله لجوجانه و سرسختانه "با اين حال ميچرخد"، هرگز بر زبان او جاري
نشد.
به نظر ميرسيد
دادگاه تفتيش عقايد حتيالمقدور ميخواست از اعدام دانشمند و نويسنده مشهور
جلوگيري كند، گاليلهاي كه با كتب خود نه تنها وارد دنياي تخصصي علم شده بود، بلكه
افراد تحصيل كرده غيرمتخصص نيز طرف صحبت او بودند. او بايستي به خواسته قضات تحقير
و از نظر رواني شكسته ميشد، ولي جسم او نبايد نابود ميگرديد. به اين خاطر، قضات
تفتيش عقايد آمادگي او را براي توبه با روي خوش پذيرفتند و از آن استقبال كردند.
به عقيده
مورخان، حكم ملايم دادگاه نشانه شروع اضمحلال قدرت كليساي كاتوليك بود. بعد از
1633 آنها ديگر هرگز سعي نكردند به عنوان قيم در مسايل علوم طبيعي وارد شوند.
ترديدشان در توانايي مجبور كردن محققان ناراضي به سكوت، از محاكمه گاليله آغاز شد،
چرا كه سه نفر از ده قاضي تفتيش عقايد حاضر به امضاي حكم محكوميت گاليله نشدند.
اگر چه
اداره تفتيش عقايد توانست تا سالهايي از قرن بيستم آثار فلاسفه و دانشمندان علوم
طبيعي را در ليست آثار ممنوعه قرار دهد، اما تقريباً به هر كاتوليكي كه درخواست ميكرد،
اجازه داده ميشد اين آثار را مطالعه كند كه در اين روند ناهمگون، مجموعهاي متضاد
از رياكاري و تسامح و تساهل، در رفتار كليساي كاتوليك با علوم ديده ميشود.
به عقيده مورخان، حكم ملايم دادگاه نشانه شروع اضمحلال قدرت كليساي
كاتوليك بود. بعد از 1633 آنها ديگر هرگز سعي نكردند به عنوان قيم در مسايل علوم
طبيعي وارد شوند. ترديدشان در توانايي مجبور كردن محققان ناراضي به سكوت، از
محاكمه گاليله آغاز شد، چرا كه سه نفر از ده قاضي تفتيش عقايد حاضر به امضاي حكم
محكوميت گاليله نشدند
هنگامي كه
راهبان جزوئيت در قرن 17 در چين مسيحيت تبليغ ميكردند، گوش شنوايي براي پيامهاي
نجاتبخش آنها نبود، اما زماني كه درباره اشكال سماوي كوپرنيك سخن گفتند دربار
پكن براي شنيدن آن به وجد آمد.
كليسا حتي در ابتدا به اصول تكامل داروين كه
بيشتر از كوپرنيكوس تصورات انجيلي داستان خلقت را تكان ميداد، رسماً اعتراض نكرد.
در پايان قرن 19 كليسا دانشمندان علوم طبيعي را به يك آتشبس دعوت كرد. در فرماني
پاپ لئو سيزدهم (Leo) در آستانه تحويل قرن، خط حائل آتشبس را اينطور
توصيف كرد:
"هيچ تضاد
واقعي بين الهيات و علوم طبيعي وجود ندارد، تا موقعي كه هر كدام در محدوده خود عمل
كرده و بنا بر تذكر اگوستين مقدس چيزي را كه وجود ندارد ادعا نكنند يا قطعيات را
انكار ننمايند."
براساس اين
فرمان، از گاليله كه دانش و
اعتقادات را هميشه از هم تفكيك ميكرد، بايستي بلافاصله اعاده حيثيت ميشد، ولي
آسياب ارباب كليسا شتاب چنداني نداشت. بالاخره در سال 1992 پاپ رسماً اعلام كرد كه
360 سال پيش به گاليله ظلم شده است. حكم گاليله را پاپ يوهانس پاول دوم به سادگي
كم اهميت جلوه داده و ميگويد: "اين موضوع نتيجه يك رشته سوءتفاهمهاي تأسفبار
بين دانشمندان اهل پيزا و قضات تفتيش عقايد بوده است".
اشپيگل آلمان ـ 1998