چرا به ايران بازگردم

گفتگو با يكي از متخصصان مقيم خارج از كشور

تهيه و تنظيم: محمد شيخي

چند سال است كه در خارج از كشور به سر مي‌بريد و به چه منظوري؟

دوازده سالي مي‌شود؛ هنوز امام فوت نكرده بود كه به اينجا آمدم. پس از اتمام درس تا مقطع كارشناسي، چند سال در يكي از نهادها كار مي‌كردم. كارم عمدتاً تحقيقاتي و در خدمت اهداف ملّي بود. پس از پايان جنگ براي تكميل تحصيلات به همراه همسرم كه او نيز فارغ‌التحصيل يكي از دانشگاه‌هاي كشور بود، به اينجا آمديم.

 

در اين مدت هزينه زندگي و تحصيل شما و خانواده‌تان از كجا تأمين مي‌شده است؟

من و همسرم بورسيه نهادي بوديم كه من   در  آن  كار  مي‌كردم.  مبلغ  بورسيه  براي

زندگي ما كفايت مي‌كرد؛ البته پس از مدتي همسرم در دانشگاهي كه درس مي‌خواند، به كار نيز مشغول شد و به همين دليل دريافتي بورسيه را متوقف نمود.

در حال حاضر وضعيت تحصيلي شما چگونه است؟ آيا قصد بازگشت به كشور را نداريد؟

چند سالي هست كه درس ما تمام شده است. من و همسرم هر دو موفق به اتمام تحصيلات و اخذ درجه دكترا در رشته‌هاي خود شده‌أيم؛ اكنون هم شاغل هستيم و از درآمد نسبتاً خوبي برخورداريم. در مورد بچه‌ها هم بايد بگويم اولين فرزند ما در ايران به دنيا آمده   است  ،  ولي  ساير   فرزندانم  در  اين جا به دنيا آمده‌أند، ولي همه آن‌ها در اين جا به مهدكودك، مدرسه و دبيرستان رفته‌اند و در واقع به اين جا خو گرفته‌أند. گرچه در خانه با آن‌ها فارسي حرف مي‌زنيم و سعي مي‌كنيم كه به زبان مادري تسلط پيدا كنند، ولي به دليل آن كه مواد درسي و بخش عمده مكالمات و مشغوليت‌هاي آن‌ها با زباني غير از فارسي است، به زحمت فارسي حرف مي‌زنند. ولي ما سعي داريم آن‌ها را با فرهنگ كشور آشنا كنيم و دوست داريم آن‌ها مثل خود ما مذهبي بار بيايند. در اين جا گرچه ايرانيان زيادي هستند، ولي سعي ما بر اين است كه با آدم‌هاي مذهبي رفت و آمد داشته باشيم.

چند وقتي هست كه به ايران نرفته‌ايد؟

دوازده سالي مي‌شود. در واقع از همان وقتي كه به اينجا آمده‌ام ديگر به ايران بازنگشته‌أم.

چرا؟

مي‌خواستم برگردم، امّا موانعي سر راه بود.

چه موانعي؟

خوب اگر به ايران مي‌رفتم نمي‌توانستم به اين‌جا برگردم.

 

به دليل تعهدسپاري؟

بله! به دليل تعهدي كه در مقابل دريافتي بورسيه داشتم، در صورت رفتن به ايران، دولت مانع از بازگشت من مي‌شد. البته همان‌طور كه گفتم، همسرم از همان سال‌هاي اوّل دريافتي بورسيه را قطع كرد و آن مبلغي را هم كه گرفته بود، به دولت برگرداند. من هم قصد دارم اين كار را انجام دهم تا از نظر ورود و خروج به ايران مشكلي نداشته باشم.

 

گذشته از باز گرداندن مبلغ بورسيه كه با درآمد فعلي شما امكان‌پذير است، چرا نمي‌خواهيد به ايران برگرديد؟

در اين‌جا امكان تحقيقات علمي بيشتري براي من فراهم است و براي اين كار هم هر مقدار بودجه نياز داشته باشم، در اختيارم مي‌گذارند. امكان تماس با تمامي مراكز علمي هم برايم فراهم است.

آيا نمي‌توانيد اين كارها را در ايران انجام دهيد؟

در ايران نهايتاً مي‌توانم در دانشگاه به تدريس بپردازم و مطالبي را به دانشجويان بگويم كه حداكثر محصول تحقيقات ده سال پيش اين‌جاست. در ايران كار جديدي نمي‌توان كرد، وسايل آزمايشگاهي چنداني هم وجود ندارد، بودجه‌أي نيز كه براي كار تحقيقاتي اختصاص مي‌دهند، فوق‌العاده كم است. مشكلات زندگي هم زياد است؛ حساب كرده‌أيم كه اگر به ايران برگرديم مجموع حقوق من و همسرم براي زندگي ما كفايت نمي‌كند؛ هزينه‌هاي تحصيل در مدرسه‌هاي نسبتاً خوب، خريد اتومبيل، كرايه منزل و بر اين اساس ناچار خواهيم بود براي جبران مخارج زندگي به كار دوم مشغول شويم و در آن صورت امكان ادامه تحقيقات علمي از ما سلب مي‌شود.

 

به نظر شما سود تحقيقات علمي شما در اين‌جا نصيب چه كسي مي‌شود؟ اگر نگوييم كه پولش به جيب صاحبان كمپاني‌هايي كه هزينه اين تحقيقات رو مي‌پردازند مي‌رود، پس تكليف كشور و مردمي كه هزينه رشد شما رو تا اين مدارج پرداخته‌اند چه مي‌شود؟

يك نكته را شما بايد در نظر بگيريد! من روي بمب ميكروبي تحقيق نمي‌كنم كه ثمرش به مردم ايران نرسد. تحقيقات علمي من در رابطه با پديده‌هايي است كه نتايج آن مشكلات همه ابناي بشر و از جمله مردم كشور ما را حل مي‌كند. مگر نه اين است كه كشف يك داروي جديد به سود همه بشريت است؟ همين الان، بسياري از داروها و وسايل رفاهي، ادوات كشاورزي و در كشورهاي صنعتي ساخته مي‌شوند و كشورهاي ديگر براي بهبود زندگي خود از آن‌ها بهره مي‌برند. بنابر اين فكر نمي‌كنم كه ماندن من در اين جا با خدمت به هموطنانم مغايرتي داشته باشد.

 

مردم كشور ما از نارسايي‌هايي رنج مي‌برند كه بسيار ابتدايي‌تر از مسايلي است كه موضوع تحقيقات در دست انجام كشورهاي صنعتي است. مشكل مردم ما آب بهداشتي است، ميوه و مواد پروتئيني ارزان است كه فقدان آن‌ها موجب كاهش رشد و ايجاد بيماري‌هاي گوناگون مي‌شود. شما در اين‌جا به طور نمونه به تحقيق در خصوص تهيه دارو براي درمان بيماريهاي خاص مي‌پردازيد، در حالي‌كه مشكل مردم ما همچنان تهيه داروهاي اوليه است. در شرايط كنوني، ارزاني دارو و پر بودن قفسه داروخانه‌ها در ايران مديون درآمدهاي نفتي است. فردا كه نفت ته بكشد و سوبسيدي كه به دارو پرداخت مي‌شود، قطع گردد يا جمع بدهي‌ها افزايش يافته و درآمد حاصل از فروش نفت صرف بازپرداخت بدهي‌ها شود و قدرت دولت براي پرداخت سوبسيد به دارو كاهش يابد، مشكل بيشتر خود را نشان خواهد داد. در كشور ما مشكل، ساخت مسكن يك خوابه 40 متري براي هر يك از صد هزار زوجي است كه هر سال به سن ازدواج مي‌رسند، در حالي كه ممكن است تحقيقات شما بر روي "رفتار باد" در طبقات چهل به بالاي برج‌هاي مسكوني باشد. اين تحقيقات مشكلي از مردم ما را حل نمي‌كند.

واقعيت اين طور نيست كه شما مي‌گوييد! اگر تحقيقات ما در اين‌جا منجر به كشف دارويي براي جلوگيري از مرگ و مير دام‌ها شود يا اگر واكسن برخي از بيماري‌هاي عفوني صعب‌العلاج كشف شود، مشكلات بهداشتي مردم ايران هم حل مي‌شود. به هر حال تمامي استانداردهاي صنعتي كارخانه‌ها و بخش ساختمان و كشاورزي محصول تحقيقات در همين كشورهاست.

اگر همه متخصصان مانند شما فكر مي‌كردند و پس از اتمام درس در كشورهاي صنعتي مي‌ماندند، آيا ايران هنوز مانند زمان قاجار نبود؟

نه! مگر شهرستاني‌هايي كه ساكن تهران هستند، باعث عدم پيشرفت شهرستان‌ها شده‌أند؟ خيلي از همين بچه‌هاي شهرستان تبديل به مديرهايي شده‌اند كه مسايل شهرستان‌ها را حل مي‌كنند. به نظر شما كار يك روستايي متخصص آذربايجاني در تهران و تأسيس كارخانه‌أي كه وسايل انتقال برق و ارتباطات مخابراتي را مي‌سازد، بيشتر به نفع روستاهاي آذربايجان است يا اين كه او پس از اتمام درس به روستا برگردد و زمين پدري‌اش را با وسايل ابتدايي آبياري كند يا حداكثر معلم روستا شود؟ آيا به نظر شما آن كه شبكه اينترنت را توسعه مي‌دهد و امكان ارتباط راديويي و انتقال پيام و اسناد را از يك روستا به تمام جهان را فراهم مي‌كند، بيشتر با استبداد مبارزه كرده است يا آن كس كه در شهرستان براي چاپ يك روزنامه چهار صفحه‌أي با مسؤولان سخت‌گير محلي سر و كله مي‌زند؟

 

يعني مي‌توان زندگي يك ايراني در آمريكا و اروپا را با زندگي يك شهرستاني درس خوانده در تهران مقايسه نمود؟ يك استاد يا يك متخصص شهرستاني ساكن در تهران به هر حال با ايراني‌ها سروكار دارد و به ايراني‌ها درس مي‌دهد. در عين حال او هر زمان كه بخواهد مي‌تواند براي ديدن اقوامش به شهرستان برود و مشكلات آن‌ها را لمس كند. براي هموطنان او نيز امكان طرح مشكلات و كسب راهنمايي از او وجود دارد. ولي در اين‌جا حاصل توان علمي شما تقويت بنيه صنعتي اين كشور است كه امكان دارد يك هزارم آن به شكل غيرمستقيم به ايران منتقل شود. مرحوم دكتر حسابي مدت‌ها در لبنان و اروپا و آمريكا درس خواند و كار كرد، شاگرد پروفسور انيشتين بود، ولي زمان رضاشاه به ايران آمد و از طرف او مأمور تأسيس دانشگاه تهران شد. او هم در آمريكا در رشته فيزيك امكان تحقيق در سطوح بالا را داشت و حداقل شاگرد برجسته‌ترين دانشمند فيزيك زمان بود. همين شخصيت وقتي به ايران مي‌آيد مدتها كارش سر و كله زدن با معمار و بنا و جور كردن ميز و صندلي و نهايتاً راه‌أندازي يك دانشگاه با جمعيت 200 تا 300 نفر و تدريس مطالب نسبتاً پيش پا افتاده (نسبت به سطح علمي آن روز غرب) به دانشجويان مي‌شود. امّا حاصل كار او راه افتادن امر تحصيلات عالي در ايران بود كه همه تحصيل كرده‌هاي ايران و پيشرفت علمي و صنعتي اندك امروز كشور ما به نوعي مديون ايشان هستند. آيا اگر او هم مانند شما فكر مي‌كرد و در آمريكا مي‌ماند و كار تحقيقاتي خود را ادامه مي‌داد و نهايتاً يك انيشتين دوّم مي‌شد، امروز مملكت ما مانند افغانستان يا خيلي بدتر از آن نبود؟

مگر حتماً بايد مشكلات ايران را من حل كنم؟ به هر حال در اين‌جا هم به مسلمان‌هاي كشورهاي ديگر كمك مي‌كنم. آيا به نظر شما روند تحقيقاتي من مغايرتي با اهداف انقلاب و اسلام دارد؟ آيا وجود يك خانواده مسلمان در اين‌جا كمك به گسترش اسلام نيست؟ در اين جا بسياري از همكاران و همسايگان ما كم‌كم در اثر رفت و آمد و مراوده با ما به اسلام علاقمند شده‌أند. مگر نه اين است كه اسلام در خاور دور به وسيله تجار و مسافراني كه در آن ديار ساكن شدند، گسترش پيدا كرده است؟ چرا شما منافع دراز مدت اسلام را در نظر نمي‌گيريد؟ از سويي رفت و آمد ما به ايران، تماس‌هاي تلفني و موجب انتقال دستاوردهاي اجتماعي، علمي، صنعتي و از كشورهاي پيشرفته به دوستان و نزديكان ما مي‌شود و مي‌فهمند كه چه فاصله‌أي با غرب پيدا كرده‌ايم و به فكر چاره مي‌افتند.

 

در ايران نهايتاً مي‌توانم در دانشگاه به تدريس بپردازم و مطالبي را به دانشجويان بگويم كه حداكثر محصول تحقيقات ده سال پيش اين‌جاست. در ايران كار جديدي نمي‌توان كرد، وسايل آزمايشگاهي چنداني هم وجود ندارد، بودجه‌أي نيز كه براي كار تحقيقاتي اختصاص مي‌دهند، فوق‌العاده كم است.

پسرِ من در اين جا اگر به فرايض ديني عمل مي‌كند، آزادانه اين كار را انجام مي‌دهد. نه اين كه به دليل اجبار مدرسه يا ترس از مجازات، اين‌گونه رفتار كند! حالا اين نوع مسلماني بهتر است يا مسلماني برادرزاده من در ايران كه در مدرسه يك جور لباس مي‌پوشد و در ميهماني و تفريح صد و هشتاد درجه خلاف آن ؟

 

اين حرف شما درست است. گسترش اسلام در مواردي مرهون همين مهاجرت‌‌ها و تحمل مرارت‌ها و سختي‌هاي دوري از اهل و  ديار بوده است. ولي حالا با وجود اين همه وسايل و امكانات ارتباطي، مسافرتي، تجارت سريع و آيا باز هم اين نظر صادق است؟ آيا ساختن يك الگو در يك كشور اسلامي، بيشتر آن هدف را محقق نمي‌سازد؟ اين كه مردم دنيا ببينند در گوشه‌أي از جهان كشوري وجود دارد كه آن جا آزادي هست و در عين حال، از آزادي ديگر ملل هم دفاع مي‌كند، فقر و بيماري‌هاي عمومي را ريشه‌كن كرده است و گرفتار معضل تفاوت و تضاد طبقاتي نيست، هم صنعتي است و هم ديگران را استثمار نمي‌كند، مردم در آن‌جا نسبت به همه مهربان هستند، به هم  دروغ نمي‌گويند، ظاهر و باطنشان يكي است، از اعتياد و فحشا، قتل و دزدي خبري نيست؛ آيا اگر خبر اين حركت‌ها به مردم ساير كشورها برسد، آن‌ها به اين دين و مسلك گرايش پيدا نمي‌كنند؟

آيا مملكت ما همين‌طور است كه شما مي‌گوييد؟ آيا به نظر شما در اين بيست ساله به طرف اين هدف رفته‌أيم؟ آيا فقر كاهش پيدا كرده است؟ آيا آزادي‌هاي اجتماعي بيشتر شده است؟ اعتياد ريشه‌كن شده يا درصد مبتلايان آن نسبت به سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب كمتر شده است؟

آمار قتل و دزدي كمتر از گذشته است؟ حداقل اين است كه آمارها و حرف‌هاي مسؤولان ايران عكس اين ادعا را نشان مي‌دهد البته اين‌جا هم از اين قبيل مسايل هست، امّا به نظر شما اگر من در اين جا زندگي كنم اسلامي‌تر زندگي مي‌كنم يا اگر به ايران برگردم؟ آيا اگر به ايران برگردم آگاهي‌هايم نسبت به مسايل اسلامي بيشتر مي‌شود يا در اين‌جا؟ ظاهراً در ايران فقط بايد حرف‌هاي فقهاي مورد تأييد نظام را شنيد، چرا كه براي شنيدن حرف‌هاي فقها و متفكران مذهبي كه نظام با آن‌ها ميانه خوبي ندارد بايد خطر از دست دادن شغل و ماندن در گوشه زندان را به جان خريد‍‍!

آيا اين طور نيست؟ آيا اگر در ايران باشم مي‌توانم راستگوتر باشم يا در اين‌جا؟ آيا اگر همين الان به ايران برگردم و بخواهم استخدام شوم، اگر از من بپرسند از چه كسي تقليد مي‌كني، من مي‌توانم راستش را بگويم؟

 

آيا برنگشتن به ايران صرفاً به خاطر همين مسايلي است كه مي‌گوييد؟ آيا راز پاك ماندن و درست زندگي كردن اين است كه از ايران دور شويم؟

به نظر من اگر بخواهم مسلمان زندگي كنم، در اين‌جا بهتر مي‌توانم! در اين‌جا لازم نيست دروغ بگويم، لازم نيست اعتقاداتم را كتمان كنم. اگر بخواهم مطالعه كنم زمان براي اين كار را دارم. درآمد هشت ساعت كار هزينه زندگي‌ام را تأمين مي‌كند و لازم نيست از 6 صبح تا 9 شب كار كنم و با اين همه، كسري هم بياورم و وقت خواندن يك كتاب را هم پيدا نكنم! ببينم! شما در اين چند ماهه در ايران فرصت خواندن چند كتاب را داشته‌ايد؟ من كه فكر نمي‌كنم چيز زيادي خوانده باشيد! يعني فرصت نمي‌كنيد. اگر روزنامه هم بخوانيد حتماً پشت ميز كار در اداره مي‌خوانيد؛ يعني در وقت كار اداري؛ يعني عملي خلاف اخلاق!

پسرِ من در اين جا اگر به فرايض ديني عمل مي‌كند، آزادانه اين كار را انجام مي‌دهد. نه اين كه به دليل اجبار مدرسه يا ترس از مجازات، اين‌گونه رفتار كند! حالا اين نوع مسلماني بهتر است يا مسلماني برادرزاده من در ايران كه در مدرسه يك جور لباس مي‌پوشد و در ميهماني و تفريح صد و هشتاد درجه خلاف آن ؟

 

اگر شما اين ارزش‌ها را قبول داريد، چرا به ايران نمي‌آييد و براي تحقق آن در ايران تلاش نمي‌كنيد؟ آيا اين درست است كه ما يك جامعه را به حال خود رها كنيم و صرفاً در فكر پاك نگاه داشتن خود باشيم.

من انقلابي نيستم! مصلح اجتماعي هم نيستم! زندگي خود را هم نمي‌خواهم فداي زندگي ديگران كنم، امّا مي‌خواهم سالم زندگي كنم و حتي‌المقدور به ديگران كمك نمايم. شما بگوييد عاقبت كساني كه در ايران براي تحقق اين حرف‌ها كار كردند، چه شد؟ افراد شاخصشان كجا هستند؟ شايد آن‌ها بخواهند هزينه سنگين اين كار را بپردازند، ولي من نمي‌خواهم. اصلاً مگر هر جا شرايط بد بود، بايد آن جا ماند و سوخت؟ پس هجرت چه مي‌شود؟ چه اشكالي دارد من به جايي بروم كه شرايط آن بهتر باشد؟ مگر مسلماني فقط در ايران محقق مي‌شود؟

 

لازم نيست مصلح اجتماعي باشي، انقلابي باشي، مي‌تواني به ايران برگردي و يك كار تخصصي توليدي راه بيندازي. به هر حال هر تحول كلان از يك رشته حركت‌هاي كوچك آغاز مي‌شود. آيا همين كشورهاي پيشرفته صنعتي يك تاريخ چند صد ساله درگيري و تحمل سختي و را پشت سر نگذاشته‌اند تا به اين‌جا رسيده‌أند؟

مثلاً چه كاري؟

 

به طور نمونه كارخانه‌أي تأسيس كني، كارگاهي راه بيندازي و كار توليدي انجام دهي!

واقعاً فكر مي‌كني چنين كاري شدني است؟ من كه سرمايه ندارم. آيا اگر بخواهم در ايران بدون سرمايه، كار توليدي راه بيندازم، به نظر شما بدون پارتي‌بازي و اين و آن را ديدن، شدني است؟ آيا براي اين كه مأمور فلان اداره به ناحق جلوي كارم را نگيرد، مجبور نمي‌شوم به آن‌ها پول چايي بدهم و كار خلاف عقيده‌أم را انجام دهم؟ حالا فرض بر اين كه اگر با هزار مشكل يك كار توليدي هم به راه انداختم، آيا ضمانتي هست كه يك شركت بزرگ دولتي يا يك نهاد گردن‌كلفت اقتصادي همان جنس را ارزان‌تر از خارج وارد بازار نكند؟ مگر قضيه شكر و آهن توليدي كارخانه‌هاي داخلي را كه همين مسأله گريبان‌گير آن‌ها شد، نشنيده‌أيد؟

 

با اين حساب، به نظر مي‌رسد كه توصيه شما به ديگران اين باشد كه از ايران مهاجرت كنند.

روي اين مسأله فكر نكرده‌ام. نمي‌دانم شايد!؟