مردي كه سه بار در خون خود غلطيد


           روز 23 بهمن 1330 مرحوم دكتر حسين فاطمي به منظور بزرگداشت محمد مسعود بر سر مزار او  حاضر شد و با چشمي گريان آغاز به سخن نمود. او گفت: "گلوله‌اي كه مغز مسعود را پريشان كرد، ايران را تكان داد”…

هنوز اين جمله به پايان نرسيده بود كه صداي شليك گلوله‌اي رشته كلام وي را پاره كرد و او در خون خود غلتيد. در راه انتقال به بيمارستان، فاطمي گفت: "ديديد بالاخره انگليسي‌ها مرا كشتند!" اما گويا تقدير آن بود كه فاطمي زنده بماند.

بعد از ترور، او در اولين سرمقاله "باختر امروز" نوشت: "اين گلوله اينتليجنت سرويس بر پايداري و استقامت من صد چندان افزود و مرا در راه خدمت به ميهن عزيزم سرسخت‌تر و آهنين‌تر و فداكارتر نمود…حريف مي‌داند كه چاكران و غلامان درگاه او در همه جا نفوذ و ريشه دارند، مي‌داند كه فكر منظم و برنامه اساسي براي امور اقتصادي و مالي در حكومت‌هاي ما هيچ وقت وجود نداشته است الآن يك سال از تاريخ ملي شدن صنعت نفت مي‌گذرد. حكومت دكتر مصدق تمامي مقاومت‌هايي را كه ميسر بوده، براي مقابله با فشار اقتصادي دشمن به كار برده است، ولي به عقيده من اين اقدامات، موقتي و بي‌اثر و تقريباً صورت دفاع روزانه را داشته است. من نمي‌دانم دولت چرا مي‌ترسد از اين كه به مردم بگويد در يك جنگ بزرگ مرگ و زندگي وارد شده‌ايم؟ چرا وحشت دارد از اين كه صاف و صريح ملت را باخبر كند از اين كه در اين مبارزه يا بايد همه چيز را از دست داد يا

حكومت دكتر مصدق تمامي مقاومت‌هايي را كه ميسر بوده، براي مقابله با فشار اقتصادي دشمن به كار برده است، ولي به عقيده من اين اقدامات، موقتي و بي‌اثر و تقريباً صورت دفاع روزانه را داشته است. من نمي‌دانم دولت چرا مي‌ترسد از اين كه به مردم بگويد در يك جنگ بزرگ مرگ و زندگي وارد شده‌ايم؟

 

بايد استقلال و آزادي را حفظ كرد؟ مگر ملت هند در مبارزه‌اش قند و شكر و قماش، منسوجات نخي، كاديلاك و اشياي لوكس از انگليس و آمريكا وارد مي‌كرد؟ مگر نهضت گاندي درهاي تمام كارخانه‌هاي پارچه‌بافي يورك‌شاير را تخته نكرد؟ شوخي نمي‌كنم، [اگر] مي‌خواهيم آزاد و مستقل زندگي كنيم، بايد اگر كارتان آن جا برسد كه پيراهن كرباسي بپوشيم و پاي برهنه راه برويم، از حشو و زوائد زندگي كم كنيم و لباس شرافت و مردانگي كه در خور يك ملت صاحب تاريخ و تمدن است، [بر تن كنيم]...

اين پرسش در ذهن خطور مي‌كند كه فاطمي با داشتن چنين انديشه‌اي چرا به دست كساني ترور شد كه از ميان همين آب و خاك برخاسته بودند و مأمور اينتليجنت سرويس هم نبودند! چه كساني در پس پرده از اين خط‌مشي سود مي‌بردند؟

پدر ضارب فاطمي؛ يعني آيت‌الله حاج شيخ غلام‌حسين تبريزي كه مقيم مشهد بود، طي نامه‌أي به باختر امروز كه در شماره 14 فروردين 1331 (حدوداً پنجاه روز بعد از ترور) چاپ گرديد، خطاب به فاطمي گفت: "به جده‌ات زهرا، از آن وقتي كه اين سانحه ناگوار به وقوع پيوسته، اين كمترين در حرم مطهر شفاي آن عنصر پاك را مسألت مي‌نمايم. اميد كه حضرت حق جلت عظمت، به واسطه شفاي آن بزرگوار چشم‌هاي ما را روشن و به ما عنايت فرمايد. وجود مبارك هرگاه عفو فرموديد، جدت حضرت فخر كائنات (ص) از وحشي (قاتل حمزه) و ابي‌سفيان و امثال او عفو فرمود. وجود مبارك هم از اين عنصر پاك است و اگر مجازات فرمودي، عدل نموده‌ايد. به هر تقدير امر بر شما مطاع است. و ان شئت تعفو و ان شئت عدل"...

آيت‌الله غلام‌حسين تبريزي در پايان نامه خود نوشت: "هرگاه صلاح مي‌دانيد عين اين نامه در روزنامه درج شود" و مرحوم فاطمي چنين كرد. اما اين پرسش در تاريخ باقي ماند كه تروركنندگان فاطمي چگونه خود را براي انجام چنين عملي توجيه كردند، آن هم با آن كه وابسته به اقشار مذهبي جامعه بودند و نيك مي‌دانستند كه فاطمي در ستيز با هجوم استعمارگران خارجي جانانه مبارزه مي‌كند و حداقل در اين نكته هم‌سو با آناني است  كه ورود  اجنبي  به  ايران را

مرحوم فاطمي در گفت‌وگويي در مرداد 1332 در لاهه، به اين پرسش اين گونه پاسخ مي‌گويد: "غرب عامداً خطر حزب توده را بزرگ جلوه مي‌دهد تا گروه‌هاي محافظه‌كار ايران را ترسانده و به اين ترتيب در موقع مناسب از اين ترس براي مداخله خود در سياست داخلي ايران استفاده كند".

 

Text Box:  مترادف رواج بي‌ديني مي‌دانستند. مرحوم فاطمي در گفت‌وگويي در مرداد 1332 در لاهه، به اين پرسش اين گونه پاسخ مي‌گويد: "غرب عامداً خطر حزب توده را بزرگ جلوه مي‌دهد تا گروه‌هاي محافظه‌كار ايران را ترسانده و به اين ترتيب در موقع مناسب از اين ترس براي مداخله خود در سياست داخلي ايران استفاده كند".

وليكن اين آخرين بار نبود كه دكتر فاطمي در معرض هجوم قرار گرفت. بعد از كودتاي 28 مرداد و به دنبال آن دستگير شدن او، هنگام خروج از شهرباني و قبل از آن كه در معيت مأموران سوار بر اتومبيل شود، شعبان جعفري (مشهور به شعبان بي‌مخ) به كمك نوچه‌هايش به او حمله‌ور شدند. مأموران مراقب او در كناري به نظاره ايستادند تا كار فاطمي تمام شود. در اين هنگام خواهر دكتر فاطمي خود را حايل ميان برادر و اوباشان كرده و از 16 ضربه چاقو ده ضربه را به جان مي‌خرد و تنها شش ضربه به دكتر فاطمي اصابت مي‌كند. او فرياد مي‌زند: مردم! حسين مرا كشتند، فاطمي را كشتند!

فاطمي در كنار خواهرش به خون مي‌غلتد. ضربه‌هاي چاقوها به همان نقطه بدن اصابت كرده بود كه در بهمن سال 1330 با گلوله مجروح شده بود. وحشي بخشيده شد، اما هند جگرخوار كماكان در عطش انتقام بود.

در آخرين روزهايي كه دكتر فاطمي از بيمارستان به زندان منتقل شد، ضربان قلبش 90، فشار خونش 5/7 و حرارت بدن او بين 38 و 39 درجه بود. پزشكاني كه ناظر وضعيت او بودند، لزوم عمل جراحي را به دادستان وقت گوشزد كردند، اما دادستان اهميتي به اين نظريه نداد، چرا كه دكتر ايادي معتقد بود، دكتر فاطمي سالم است!

فاطمي را در حالي كه روي برانكارد دراز كشيده بود، به سالن دادگاه منتقل كردند. او از درد به خود مي‌پيچيد، ولي با اين حال تلاش نمود كه دفاعيات خود را به دادگاه ارائه دهد. او خطاب به محاكمه كنندگان مي‌گويد: "از شما آقايان مي‌پرسم كه آيا اين حالت و وضعيت من براي محاكمه و دادگاه مناسب است؟ و آيا در جاهاي ديگر هم كه دعوي آزادي و دموكراسي دارند و رژيم خود را رژيم پارلماني مي‌نامند،

من در روز جمعه 23 بهمن 1330 بين ساعت 4 و 5 بعد از ظهر در حالي كه در مزار يكي از شهداي مطبوعات، مرحوم "محمدمسعود" مشغول سخنراني بودم، هدف گلوله قرار گرفتم كه محل اصابت يكي دو سانتي‌متر از قلب من بيشتر فاصله نداشت. هنوز به طور تفصيل نمي‌دانم كه محركين داخلي و خارجي آن جوانك سفيد غيربالغ كي‌ها بودند؟"

 

با يك نفر جاني قاتل آدم‌كش و هر چه ديگر اسمش را مي‌خواهيد بگذاريد، اين‌طور معامله مي‌كنند؟

آقايان! خداي ناكرده ما متهم سياسي هستيم! بلاي سياست مشرق‌زمين استعمارزده، ما را به اين روز انداخته است چطور ممكن است تمام احساسات و عواطف بشري را فراموش كرد؟ اسير دست بسته‌أي را برده‌اند، به ضربات چاقو سپرده‌اند، به قول مقامات دولتي از جيب تماشاچيان چاقوي ضامن‌دار بيرون آمده و بر پشت و پهلو و شكم او فرود آمده است من در روز جمعه 23 بهمن 1330 بين ساعت 4 و 5 بعد از ظهر در حالي كه در مزار يكي از شهداي مطبوعات، مرحوم "محمدمسعود" مشغول سخنراني بودم، هدف گلوله قرار گرفتم كه محل اصابت يكي دو سانتي‌متر از قلب من بيشتر فاصله نداشت. هنوز به طور تفصيل نمي‌دانم كه محركين داخلي و خارجي آن جوانك سفيد غيربالغ كي‌ها بودند؟"

دكتر فاطمي به دفاعيات خود ادامه داد و دادگاه با تمام فراز و نشيب‌هايش به پايان رسيد. او محكوم به اعدام ‌شد. فاطمي دو بار از ميان خون برخاسته بود، پس اين بار بايد او را به گونه‌اي در خون خود غلتاند كه هرگز از جا برنخيزد.

ساعت چهار و هفت دقيقه بامداد صبح روز چهارشنبه نوزدهم آبان 1333 تيمور بختيار فرماندار نظامي و سرتيپ آزموده دادستان ارتش، حكم اعدام دكتر حسين فاطمي را به وي ابلاغ كردند. آزموده گفت: "اگر وصيتي داريد بفرماييد! شما كه مكرر مي‌گفتيد من از مرگ ابايي ندارم و مرگ حق است". فاطمي پاسخ داد: "آري آقاي آزموده! مرگ حق است و من از مرگ ابايي ندارم. آن هم چنين مرگ پرافتخاري! من مي‌ميرم كه نسل جوان ايران از مرگ من عبرتي گرفته و

 

"آقاي آزموده! مرگ بر دو قسم است؛ مرگي در رختخواب ناز و مرگي در راه شرف و افتخار و من خداي را شكر مي‌كنم كه در راه مبارزه با فساد شهيد مي‌شوم. خداي را شكر مي‌كنم كه با شهادتم در اين راه دين خود را به ملت ستمديده و استعمارزده ايران ادا كرده‌ام و اميدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند"

 

با خون خود از وطنش دفاع كرده و نگذارند جاسوسان اجنبي بر اين كشور حكومت نمايند. من درهاي سفارت انگستان را بستم، غافل از اين كه تا دربار هست، انگلستان سفارت لازم ندارد."

دكتر غلام‌حسين مصدق در خاطرات خود نقل مي‌كند: "حسين شهشهاني كه زماني رياست دفتر وزير دادگستري (الهيار صالح) در كابينه ابراهيم حكيمي را بر عهده داشت، به دليل وطن‌دوستي و خوش‌نامي مورد احترام روحانيون بود. صالح و دكتر شمس‌الدين اميرعلايي او را به حضور آيت‌الله بروجردي فرستادند تا نزد شاه وساطت كند و مانع از اعدام دكتر حسين فاطمي شود.

آيت‌الله بروجردي مي‌گويد: "انگليسي‌ها نسبت به او كينه دارند، شاه هم ضعيف است، نمي‌شود كاري كرد".

هنگامي كه دكتر فاطمي را براي اعدام مي‌برند، آزموده مي‌گويد كه اگر درخواستي داري بيان كن! فاطمي پاسخ مي‌دهد: "خواسته‌هاي من ديدن خانواده، ملاقات با دكتر مصدق و صحبتي با افسران است". آزموده در پاسخ مي‌گويد: هنوز هم دست از سر اين مرد برنمي‌داري؟

در آخرين مرحله و قبل از اجراي حكم فاطمي مي‌گويد: "آقاي آزموده! مرگ بر دو قسم است؛ مرگي در رختخواب ناز و مرگي در راه شرف و افتخار و من خداي را شكر مي‌كنم كه در راه مبارزه با فساد شهيد مي‌شوم. خداي را شكر مي‌كنم كه با شهادتم در اين راه دين خود را به ملت ستمديده و استعمارزده ايران ادا كرده‌ام و اميدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند" هشت گلوله از دهانه لوله تفنگ چهار مأمور شليك مي‌شود و دو تير به قلب او اصابت مي‌كند. سرانجام سينه گرم فاطمي براي سومين بار از 23 بهمن 1330 تا نوزدهم آبان 1333 هدف قرار گرفت

.